دعوت به بحث آزاد جمعه ها: وظایف جمهوریخواهان ایران نسبت به شرایط کنونی کشور

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

حزب جمهوری‌خواه سوسیال دموکرات و لائیک ایران – همسازی ملی جمهوریخواهان
این جمعه ازسه نفر از و تحلیلگرها و کنشگران سیاسی دعوت به عمل آوردهایم تا درباره وظایف جمهوریخواهان ایران نسبت به شرایط کنونی کشور اظهار نظر کنند .
مشارکت و نظرات شما مورد استقبال ماست.
دعوت به جلسه بحث آزاد جمعه ها مشارکت و نظرات شما مورد استقبال ماست
موضوع : وظایف جمهوریخواهان ایران نسبت به شرایط کنونی کشور
سخنرانان: فرزانه روستایی، علی صدرات، کامبیز قائم مقام
جمعه 12 اردیبهشت ۱۴۰۴ خورشیدی، برابر با 2 ماه مه ۲۰۲۵ میلادی
به وقت اروپای مرکزی ساعت ۱۹۳۰، به وقت ایران ساعت ۲۱۰۰، به وقت کالیفرنیا ساعت ۱۰۳۰ ، به وقت نیویورک ۱۲۳۰
گردانندگان جلسه : هانیه میرزایی و اسفندیار خلف، اعضای نهاد راهبردی حزب جمهوری‌خواه سوسیال دموکرات و لائیک ایران
محل برگزاری : تالار زوم همسازی ملی جمهوریخواهان ایران https://us02web.zoom.us/j/85385591746?pwd=NFpOVWxUWmRVV3ZnMjdneGhOL2owUT09 : لینک ورودی
در صورت نیاز به پشتیبانی با ایمیل ما تماس بگیرید prsdliran@gmail.com

مطالب مرتبط با این موضوع :

3 پاسخ

  1. دوستان من آموزگار پیر از ایران هستم

    با باز خوانی از شعر سید حاج علبدالکریم سیریش سکته هائی در آن دیدم که به خاطر حضرت محمد ابن عبد الله ص مجبورم آنرا باز خوانی کنم

    من البته شاعراین شعر بی مانند نیستم. اما آموزگار ادبیات در دبیرستانی در جنوب تهران هستم. پسرم این شعر را به من داد و گفت که کسی، شاید با نام مستعار یا حقیقی نوشته. با نام عبدالکریم سریش از قم. که حتما باید همان عبدالکریم سروش باشد. در هر حال پسرم از من خواست تا آنرا تصحیح کنم. من در حد خودم آنرا تصحیح کردم و اما دیدم هنوز بابا طبعم نیست. و آنرا باز تصحیح نمودم. از سایر دست اندرکاران ادبیات نیز میخواهم تا ادای دینی به پیامبر ختم بیشرفی و مادر قحبه گی بکنند. هر کسی باید در تکامل این شعر آقای سیریش گام بردارد.

    شعری زیبا در مدح حضرت محمد صاد از پروفسور دکتر استاد حضرت عبدالکریم سیریش
    ای محمد ص ***
    خرد آن خایه ندارد که بر او پای گذاری
    بختیاری تو و بر پیکر عائیشه سواری
    چون توان در تو رسیدن؟ به دویدن؟ به پریدن؟
    که تو در کوچه، و پس کوچه ی هر شهر روانی
    لیله القدر وصال تو به تفخیذ و به وطی ست
    چون که افضاء بنمودی تو و از وطی گذشتی
    شعله ی خشم چنان وحی، درون دل هر طفل،
    همچو آتش بفشاندی که تو پیغمبر مائی
    چشمها کور نمودی که نبینند که توو غاری
    تووی اون غار بِخسبیدی با طفلک شیر خوار
    زیر فانوس، که آویخت به کیرت چو مناری
    دل هر طفلک بیالودی تو با آن شکم نحس
    پیش و هم پشت ز هر شیرخوار و بچه ی نازی
    از نگاه و نفست سکسِ پس و پیش، نمایان
    به شفاخانه قانون تو افتاده حجابی
    کس و کوون ست ز اعجاز فتوحات تو جاری
    ای شبیخونزنِ بر طفل که ریدی به نبوت
    مقعد و رَحَم هر طفل دریدی، بی حیائی
    دولتی! اختر اقبال سیاهی و میخندی
    که تو آبستن گوه بودی و ریدی توو کتابی
    بعد گفتی که چنین است و چنان است خدائی !
    کیر خر در نظرت هست چو شمشیر نبوت
    یا که انگشت ز دستی، شده انگشت نگاری
    که بِبُری سر هر کس که ترا نیست فدائی
    کُس کِشی، کُس کش طفلان به سراپرده امکان
    خجه و فاطی و زینب، بچه، شهری یا دهاتی
    که بیابی و غنیمت کنی و برده به پستوو
    و در آنجا بدری مقعد، به اذن اللهی
    گُهلوله ی، سحری، قهقه ها درشب تاری
    فعلت این ست که بِدَرری کُس و کونی ز غنائم
    باجناقان همه دادند و چوسیدند به بادی
    که لواطستان اسلام، هنرستان خیالی
    شکرستان تجاوز، بودت ارث ولائی !
    وازلین شب عشقی تو، و شراب توو لحافی
    بوی گند شب قدری، نفس گاز تو معده
    که شرر ها تو فکندی به همه ی عالم انسان
    همه سر ها که بُریدی و وژنها که دریدی
    تو حجاب کردی سر من، تا شوم روسپی بی غم
    تو خودت جاکش و قواد تووی ام الکتابی
    توسن تجربه، ای فاتح گهواره ی اطفال
    در شب واقعه رفتی ز لحافی به لحافی
    تووی یک شب تو شمردی، تووی اون شهر مدینه
    چهارده تا غنیمت را بنمودی تو یک شب
    بردیشان در به در از شهرُ تووی غار حرائی
    تفخیذ و وطی نمودی یکی را از پس دیگر
    تا نگویند که کیرت نبود کیر سمائی
    حالا من فلیسوف و، هم دکتر و، استاد فلاسی
    میدمت نمره صد تا که بیفتی روی زینب
    عروس خوب خود بوده، به فرمان الهی
    فرزند خوونده ی خود را بکشی تا که به زینب،
    برسی و بکُنیش افضاء و خونین، با انگشت بنویسی
    روی هر قُمبل هر طفل قوانین الهی
    من به یاد تو میرم کوچه به کوچه به خیالی
    میزنم فریاد افشاء به یاد تفخیذ وحدت
    به یاد مستی تو، همراه جبریلِ سواری
    حال میفهمم منِ کودن، با جناقبازیِ توو ایران
    تو همین کارو میکردی با جبرائیل رو الاغی
    بعد برام افسانه ساختی که تو بودی رو براقی
    بس که سر مست بُدی روی الاغ در لحظاتی
    فکر کردی که روی بال ملائک تو سواری !
    اما مشتی مردم خر فکر کردن توامینی ،
    و راست میگی رو هوائی !
    ز تجمل نگذشتی، به جلالت بنشستی،
    روی صندلی سنگی
    نگاه کردی به امیرت بزنه گردن مردم،
    تووی هر سنی، زن و مرد یا که پیر و جوانی
    بر چنان نطع نشستی که پر از خون آدم بود
    از زرتشتی و مسیحی تا که کفار و یهودی
    میهمان حرم فاحشه ها در هپروتی،
    وانمود میکنی البته که تووی ملکوتی!
    در تماشاگه رازی، تو تماشاگر مجموع
    تو برفتی ز لواطی، ز جماعی به جماعی
    نوجوانان حرم در تووی بیت خامه نائی
    شیرخواران حرم جمله به تفخیذ وطائی،
    تووی بیت رهبری بی پوشک و با یه رِکابی
    همگی در بقل مادر خود شیرخورانی
    تا که قواد زمان خمینی را تو بگماری
    تو بر ارکان شرافت بالا رفتی با شرارت،
    بالا رفتی تا روی سقف و تو ریدی به شریعت
    هیز چشمی تو و تاجر، کُس و کوون را میشماری
    به اللههی که تو را شاهد سوگند قلم کرد
    تو بشین بر سر نیزه چو فقیهان کذائی !
    بنویس آیه ی قتل و غنیمت بهر زن و مرد
    بنشان درخت فتنه برای تمام تاریخ
    که تو پیامبردیوی و تو اهریمن مائی
    من سروشم، تا ابد استاد و فیلسوف ریائی
    من تقلب میکنم، انتحال شعر سنائی
    با انقلاب فرهنگیم ریدم به اسلام کذائی
    بعد پاک کردم کوونم را با قرآن گدائی
    ایت الله دکتر استاد سید عبدالکریم سیریش فیلسوف بزرگ اسلام ضد بشر
    پاسدار جهل و جعل و جنون و توهم

    ***
    در این جا یادآوری کنم که هیتلر «هایل هیتلر» را از آیت الله سید امین الحسینی امام جمعه اورشلیم که مشاور ارشدش بود یاد گرفت. این آیت الله به هیتلر گفت که ما در اسلام «الله اکبر» و «صلوات» داریم، «سلام» داریم شما هم چیزی شبیه این بسازید. و هیتلر «هایل هیتلر» را ساخت. و آیت الله سید امین الحسینی امام جمعه اورشلیم به هتلر تبریک گفت. بیداری بر ایرانیان باد.

  2. ما واقعا نفهمیدیم نویسنده این شعر رسا مرد است یا زن. چون در یک بیت نوشته :
    تو حجاب کردی سر من، تا شوم روسپی بی غم
    در هر حال این شعر از معجزات پیامبر اکرم است ! واقعا هر کس میخواهد آنرا بخواند باید پوشک داشته باشد تا از خنده …
    در ضمن خوب است دیگران نیز در این مورد نظراتشان را بنویسند. و هم در برتر کردن این شعر کمک کنند. زیر شاعر آن اگر جناب آقای سروش باشد نشان از تکامل ایشان است.

  3. واقعا چه خوب شد اسلام سرکار آمد ! مگر حتا ممکن بود کسی حتا در تخیلش چنین شعری را راه بدهد !!!؟؟؟ شاید این اولین معجزه اسلام باشد ! اسلامی این چنین جنایتکار که تا کنون وانمود می کرد که رحمانی ست. من مطمئنم که دیگر حتا یک انسان باشرف و آگاه نیست که مسلمان مانده باشد. این دو عنصر شرف و آگاهی که جمع شد اسلام ذائل است. اینرا ما در کوچه و بازار و تاکسی و اتوبوس و کوچه و خیابان میبینیم. چتدی پیش یکی از اقوام ما در جنوب شهر تهران درگذشت اغلب فامیل گفتند مجلسی اگر گرفته میشود مبادا در مسجد باشد. عجب ! مگر پیش از این انقلاب افشاگر اسلام چنین رخدادی ممکن بود. حتا آنهائی که به اسلام هم باور نداشتند احترامکی برایش داشتند. خوشبختانه امروز واقعا شاید نوددرصد مردم ضد اسلام هستند. این نوید دهنده است. برای همین باید این به قدرت رسیدن را عنیمت دانست. پس دست آقا عبدالکریم سروش درد نکند که باعث و بانی اصلی این شعر اوست. هم با انقلاب فرهنگیش و هم با این و هم آن شعرش. واقعا ببینید چطور پرده ها یکی یکی دریده میشود و افراد عریان می شوند. هرگز نباید فراموش کرد نباید فراموش کرد که این آقا چه تبلیغات و چه فضلیاتی را در امام امتش خمینی کشف کرده بود. هرگز نباید آن محاجه هایش را به احسان طبری و دیگران فراموش کرد. بله این افشا شدن اسلام واقعی که شر مطلق است از معجزات اسلام ناب است. در ضمن من سایت شما را نمی شناختم، پسر خواهرم مرا آگاه کرد. در ضمن این شعر چندین غلط تلفضی یا لفظی دارد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.