کاظم کردوانی
با اکراهِ فراوان این مطلب («در ناشایستگیِ دروغ») را نوشتهام.
زندگیِ فرهنگی و سیاسی و اجتماعیِ من بهروشنی گواهی میدهد که همواره از جدلهای حقیرانه و فاسدیای که متأسفانه فضایِ مجازی ما بسیار به آن آلوده شده است پرهیز کردهام. اگر مجبور به نوشتن این مطلب نبودم، هرگز نمینوشتم. اگر تهمتِ شرمآورِ «دروغگویی» نبود هیچ تمایلی نداشتم به دنیایِ ذهنِ آلودهای توجه کنم که گویا چیزی جز ناراستی در انبان ندارد. اگر در دفاع از «حقیقت» نبود هرگز راضی به نوشتنِ این متن (هرچند بسیار کوتاه) نمیشدم. و تکرار میکنم بسیار متأسف هستم که مجبور به نوشتن آن شدم. من نه عضوِ گروه و جریانی هستم و نه ادعایی دارم،کناری نشستهام و سر در کارِ خود دارم و کاری
به کارِ دیگران ندارم.
بههررو، موضوع از آنجا آغاز شد که پس از انتشارِ نوشتهیِ من («شاملو در سه تجربه») در سایتِ «زمانه»، بهانگیزهای که از آن اطلاعی ندارم، آقای فرج سرکوهی «کامنت»ی به این شرح در پایینِ مقالهیِ من نوشت:
«دروغ بافی فقط بخش اول این متن را در باره شورای اصلاح رسم الخط خواندم و ادامه ندادم .آن چه در این بخش نوشته شده دروغ گوئی به قصد بزرگ جلوه دادن نویسنده متن و نقش او است . من از اعضای موسس این شورا و سردبیر مجله ادینه بودم .گزارش های این شورا در مجله ادینه منتشر شده است و این گزارش ها نیز سندی است بر دروغگوئی نویسنده این متن .این من بودم که از نویسنده این متن خواستم برای ثبت گزارش های شورا در نشست های ان شرکت کند .در آن زمان او هیچ تخصص و تالیفی(حتا در حد یک مقاله) در این عرصه نداشت . شاملو نیز کسی را برای حضور در این نشست ها دعوت نکرد و …داستان تشکیل این
شورا را در مقالهای نوشته ام که تا چند روز دیگر منتشر خواهد شد. علاقمندان می توانند به این مقاله بنگرند.»
از این همه گستاخی و بیاخلاقی و بیپروایی در لافزنی و حقارت حیرتزده شدم. التبه سرکوهی را از دیرباز میشناسم اما، تا این حد برای من هم تازگی داشت!
در حیرتم که موضوعِ تشکیلِ «شورایِ بازنگری در شیوهیِ نگارشِ خطِ فارسی» در سالِ 1371 با اعضایِ شناختهشده (کریم امامی، محمدرضا باطنی، علیمحمد حقشناس، احمد شاملو، محمد صنعتی، مصطفی عاصی، ایرج کابلی، کاظم کردوانی، هوشنگ گلشیری) و اعلام شدهیِ چندین و چند بارهیِ آن در نشریهیِ «آدینه» (که خودِ سرکوهی دبیرِ تحریریهیِ آن بود) که براساسِ نوشتهای از ایرج کابلی و پیامِ شاملو به من برای تشکیل جمعی از کسانی از خبرههایِ کار برای بررسیِ نوشتهیِ ایرج کابلیِ گرامی شکل گرفت (و بیآنکه خود بخواهم بهعنوان دبیر این شورا ازسوی دیگر دوستان «شورا» انتخاب شدم) چه ربطی به سرکوهی داشته و دارد و اصولاً چنین گستاخیها و ادعاهای پوچ چه «تاج افتخاری» برای او به ارمغان میآورد؟! و این ادعاهای بیمارگونه
و «طلبکارانه» در پیِ اثبات چه چیزی است!؟
در حیرتم که سرکوهی که خود حقیقتِ ماجرا را میداند، از اعضایِ شورا هم هنوز چند نفر زنده هستند، نشریهی «آدینه» هم که این موضوع را به ثبت رسانده است (هرچند سالیان درازی است تعطیل شده است، هم آرشیوها هستند و هم هستند کسانی که آن را جمع کردهاند!)، چگونه به خود اجازه داده است دست به چنین گستاخیِ خفتباری بزند و با چنان قاطعیتی!!! چنین ادعایِ پوچدرپوچی بکند و به جایی ارجاع بدهد (نشریهی آدینه) که درست صد و هشتاد درجه خلافِ ادعایِ او را ثابت میکند!
کاظم کردوانی
درآمد
شاید در ذهنِ … خود حساب و کتاب کرده است «حالا کی آدینه را دارد که ببیند راست میگویم یا نه و کی حوصله دارد برود تحقیق کند!!!»
بههررو، به آرامترین شکل ممکن (بااینکه میتوانستم خیلی چیزهای دیگری هم بنویسم) و با آوردن تنها یک سند از نشریهی «آدینه» (که بهتنهایی برای نشان دادنِ حقیقتِ ادعاها کفایت میکند) و با پرهیزِ وسواسگونه از گام نهادن در چنین باتلاقهایی و آلوده نشدن به این جدلهایِ بیارزش متنِ کوتاهی («در ناشایستگی دروغ» که در آن این سند را آوردهام) نوشتم که در تریبونِ «زمانه» منتشر شد. امیدوارم که سرکوهی از این موضوع پند گرفته باشد و یکبار برای همیشه دست بکشد از این کارهایِ
خفتبار؛ هرچندکه شک دارم.
البته این موضوع از یک نگاه میتواند نمونهای آموزنده باشد برای نشان دادن این مطلب که چگونه تاریخ تحریف میشود، حتی در دنیایِ امروزِ ما که همه چیز را ثبت میکند و حتی در حدِ بسیار کوچکِ شکلگیریِ یکنهادِ مدنی که هیچیک از اعضایِ آن نه در گذشته و نه امروز (آنها که هنوز زنده هستند) در پیِ هیچ امتیازِ شخصی و شخصیتی و … نبودهاند و هیچ ادعایی نداشته و ندارند و تنها انگیزهشان برایِ این کار کمک به روشنتر کردنِ یکی از معضلهایِ زبانِ فارسی بوده است و کوشش برای چارهجویی
آن و بس! متنِ پاسخِ من که در «تریبونِ زمانه» منتشر شد: کاظم کردوانی در ناشایستگیِ دروغ جمعه, 3ام مرداد, 13۹۹ تریبون زمانه نویسنده مطلب :کاظم کردوانی
پاسخ به یک کامنت آقای فرج سرکوهی در زیر نوشتهی من در سایت زمانه با عنوانِ “ شاملو در سه تجربه“ متنِ بسیار وزینِ «دروغ بافی» آقای سرکوهی درخصوصِ نوشتهیِ من باعنوانِ «شاملو در سه تجربه» را (که در بخشِ اولِ آن به
چگونگیِ تشکیلِ «شورایِ بازنگری در شیوهیِ نگارشِ خطِ فارسی» پرداخته بود) خواندم.
نخست بگویم که در زمانِ نوشتنِ این متن (که سه سالِ پیش در ایران در کتابِ «من بامدادم سرانجام، یادنامۀ احمد شاملو، منتشر شد) بهتنها کسی که فکر نمیکردم (و نمیکنم) آقای سرکوهی بود و بهتنها چیزی که نمیاندیشیدم (و نمیاندیشم) آزار رساندن به ایشان بود. و اگر میدانستم که ایشان اینهمه آرزو داشته است که عضو این «شورا» باشد بیشک مثلاً مینوشتم (از قولِ خودم البته و نه بقیهیِ اعضا که اجازه نداشتم) که چه خطایِ بزرگی کردیم که از آقای سرکوهی برای عضویت در این «شورا» دعوت نکردیم. و عمیقاً متأسف هستم که نوشتهیِ من خوابوخیالهایِ ایشان را آشفته کرده است. ازقرار ایشان اینجاوآنجا دراینخصوص بسیار بافته است و این نوشتهی من این بافتهها را… بازهم ازاینبابت عذرخواهِ ایشان هستم. حقیقت این است که من نه استعدادی در وارونهنویسیِ تاریخ دارم و نه علاقهای. این عرصه را با همهی بزرگیِ آن به متخصصانِ چیرهدستی مثل ایشان
تقدیم میکنم.

دو، در نوشتن این متن تنها یک دغدغه داشتم: بیان حقیقتِ تاریخیای که به تشکیلِ یکی از نهادهایِ مهمِ فرهنگی انجامید. و یک کلمه ازآنچه بیان کردهام نادرست نیست (در ادامه به ادعاهایِ ایشان میپردازم).
سه، نوشتهاند که « شاملو نیز کسی را برای حضور در این نشستها دعوت نکرد.» در هیچ جایِ نوشتهیِ من چنین چیزی وجود ندارد! من به روشنی گفتهام که شاملو از طریق دکتر حقشناس به من پیام داد «که از جمعی خبرهیِ کار دعوت کنم تا در بارهیِ این نوشتهیِ ایرج کابلی و پیشنهادش بحث کنیم.»
چهار، نوشتهاند که «من از اعضای موسس این شورا و سردبیر مجله ادینه بودم. گزارشهای این شورا در مجله ادینه منتشر شده است و این گزارشها نیز سندی است بر دروغگوئی نویسنده این متن.»
با دو بخشِ این مطلب کاملاً موافق هستم. الف: گزارشهایِ این «شورا» در مجلهی آدینه منتشر میشد. و این تصمیمِ شورا بود. ب: و آقای سرکوهی سردبیر (یا اگر حافظهام خطا نکند) دبیرِ تحریریهیِ نشریهیِ آدینه بود. دبیر تحریریه یا سردبیر بودن هم تأثیر زیادی در خودِ ماجرا نداشت. چون پس از رفتنِ سردبیرِ نخستِ نشریه، آقای سیروس علینژاد، از آدینه ایشان سهم بزرگ و مهمی در ادارهی نشریه داشت (بههمراه زندهیاد غلامحسین ذاکری، مدیر مسئول نشریه) و بسیاری از روشنفکران (ازجمله خودِ
من) با نشریه همکاری میکردیم.
اما، ایشان هرگز عضو شورا نبود (عضو مؤسس بودن پیشکش). همانطور که در نوشتهام آوردهام ایشان در جلسههایِ شورا شرکت میکرد تا برای آدینه گزارش تهیه کند و بس! یکجا تنها یکجا ایشان از «آدینه»ای که خود دبیر تحریریه یا سردبیرش بود سند بیاورد که در آن ذکر شده باشد که عضو شورا بوده است من همهی آن نوشته را برای همیشه به آب میسپُرم! اما، نمونههایِ خبرها و گزارشهاییای که در خودِ «آدینه»ای (که زیرِ نظرِ خودِ ایشان) منتشر شد که خلاف این ادعای نادرست را نشان میدهد
فراوان است.
من در اینجا تنها یک سند از نشریهی «آدینه»ای که زیرِ نظرِ خودِ ایشان منتشر میشد میآورم که تا این تهمتِ شرمآورِ «دروغگویی» آشکارتر شود (البته سخن من با آنانی است که با معنایِ «شرم» آشنا هستند): «گزارشِ یکسالهیِ شورایِ بازنگری در شیوهی نگارشِ خطِ فارسی» که با امضایِ من بهعنوانِ «دبیرِ شورا» در «آدینه» شمارهی ۸۴، ۸۵ (آبان 7۲) منتشر شده است و در آن دو بار نامِ اعضایِ شورا (کریم امامی، محمدرضا باطنی، علیمحمد حقشناس، احمد شاملو، محمد صنعتی، مصطفی
عاصی، ایرج کابلی، کاظم کردوانی، هوشنگ گلشیری) بهروشنی آمده است. و تصور میکنم فعلاً همین یک سند کافی باشد. بقیهیِ سخنهایِ ایشان را باید در حدِ همینِ ادعایِ نهچندان بامزهیِ «عضوِ مؤسسِ» شورا بودن سنجید.