محسن قائممقام
در دفاع از سیاستها، استراتژی و تاکتیکهای مبارزاتی دکتر مصدق
آقای دکتر کاتوزیان در نقل موضوعات، تا قهرمان داستان شدن
آقای دکتر کاتوزیان در مورد مطالبی که اتفاق افتاده اغلب خود را در آن جریان ”تصادفی” حاضر میداند. و اگر زمان گذشته از سن ایشان باشد پدر خود را حاضر میخواند. یا نقل قولهای خلاف واقعگوئی را از اشخاصی که میخواهد مینویسد، و درآخر مطالب، بر خلاف واقع از شخص معتبری نقل میکند که از او شنیده است تا تأئیدی بر نقل قولهای غیرواقعی خود باشد. فیالمثل در شرحی که از گفتههای ناجوری از دکتر خنجی، که سراسر آن را به دکتر خنجی بسته است را در میان جمعی که همه را نام میبرد مینویسد و اضافه میکند که خود دکتر کاتوزیان حاضر نبودهاند ولی یک نفر را نام میبرند که ایشان برایش تعریف کرده است. که پاک خلاف واقع است. ایشان یک سال در سال اول پزشکی در دانشگاه تهران دانشجو بودند، میشود در هجده سالگی و بعد از آن برای ادامه تحصیل به انگلیس رفتند. در این کتاب ایشان با تمام رهبران صحبت داشتهاند. مشاور دکتر سنجابی بودهاند و…، از این قبیل ادعاهای غیر واقعی و خالی از حقیقت.
درنقل موضوع زیر این خلاف واقعگوئیهایتاریخی ایشان را با ذکر شاهدهای مورد احترام همه میخواهم نشان دهم: چند سالی پیش که آقای کاتوزیان در نیویورک حضور داشتند، تصادفاً هر دوی ما در منزل آقای دکتر احمد اشرف از دانشگاه کلمبیا دعوت داشتیم. آقای دکتر رضا افشاری استاد تاریخ هم حضور داشتند. آقای کاتوزیان ضمن تعریف خاطرات خود از تحصن اعتراضی دانشجویان در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، گفتند، در آخر کار دکتر بختیار مسؤول سازمان دانشجویان دانشگاه تهران به جمع متحصنین آمد و از دانشجویان خواست که در آن نیمه شب به خانههایشان بروند. ماجرای بزرگی بود که در مقاله مستقلی باید به آن پرداخت. تنها اینجا تا نوشتن مقاله مستقل باید اضافه کنم که بعدها حاج قاسم لباسجی از فعالین جبهه ملی و حزب ایران در امریکا به ما گفت، که دکتر بختیار با این دستور به دانشجویان در آن نیمهشب تاریخی مخالف بوده و لذا دستور هیأت اجرائی را اجرا مینموده است.
به هرحال آقای کاتوزیان گفتند که ایشان (آقای کاتوزیان) درآن نیمه شب از میان میلههای دانشگاه خارج شده و خبر را به دکتر سنجابی در منزل ایشان در دروازه شمیران رسانده است. در حالی که روز بعد معلوم شد که آقای دکتر هوشنگ سیّاحپور، در آن زمان دانشجوی پزشکی همراه آقای سرپولکی از دانشکده حقوق باز همراه آقای پرویز سنجابی، پسر دکتر سنجابی، در آن زمان دانشجوی دانشکده پزشکی و عضو جبهه ملی، از میان نردههای دانشگاه با سختی خارج میشوند و در آن شب، خبر اعتصاب دانشجویان را به دکتر سنجابی رساندهاند. لازم به تذکر است که هر دوی این اشخاص از دوستان عضو جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی آقای دکتر کاتوزیان بودند و میباشند! و آقای خلیل ملکی در زمانی در اعلامیهای به مضروب کردن آقای هوشنگ سیاحپور توسط مأمورین انتظامی در تظاهرات اعتراض نموده بود. و انتخاب آقای پرویز سنجابی (امروزه دکتر پرویز سنجابی) بههمراهشان، به دلیل رفتن نابهنگام درآن زمان شب به منزل دکتر سنجابی است.
معلوم نیست آقای کاتوزیان، در این داستان خودش، رفتن ساعت ده و یازده شب و در زدن خانه دکتر سنجابی را چه گونه جواب میخواهد بدهد؟! دکتر کاتوزیان هنوز این خلاف واقعگوئی را که ایشان خبر را رساندهاند را تکرار میکنند. و آن را کتبی هم در برخی سایتها به عنوان خاطرهای بزرگ نوشته و انتشار دادهاند. سه شاهد واقعیت را آن طور که بوده تعریف میکنند و هنوز زنده برای شهادت هستند. برای کسی که دنبال تاریخنگاری هست این بدترین اخلاق است که وقایع تاریخی را غیرواقعی بنویسد، در اینجا خود را قهرمان این داستان که انجام نداده نشان دهد!
در این مقطع باید اضافه نمایم که من با آقای کاتوزیان آشنا بودم و چون خودم از علاقمندان آقای خلیل ملکی بودم و در برنامههای عمومی جامعه سوسیالیستها مرتب شرکت میکردم بیشتر با ایشان آشنا گردیدیم. من ایشان را از طرف کمیته دفاع از حقوق دمکراتیک مردم ایران که در چند شهر امریکا از جمله نیویورک فعال بودند برای سخنرانی از انگلیس به امریکا دعوت کردم. و مثل همیشه من مخارج آن را پرداخت نمودم، ایشان در امریکا مهمان من بودند. یادآوری موضوعات مالی با وجود کراهت امر، تنها برای این است که نشان دهم من غرضی با ایشان ندارم.
کمک مالی به خلیل ملکی و حزب
آقای کاتوزیان ادعا دارد که دکتر خنجی و دکتر مسعود حجازی شایع کردهاند که ملکی از نایبالتولیه مرقد حضرت معصومه (ع) در قم به نفع صندوق حزب کمک مالی قبول کرده است (صفحه ۱۱۱ کتاب خاطرات). دنباله را از کتاب خاطرات مسعود حجازی میآورم: “…. بعداً مؤلف کتاب این امر را واقعیت دانسته و قبول کرده و در مقام توجیه آن بر آمده و مطالبی را از گذشته در باره گزارش ملکی به کمیته مرکزی حزب و تصویب آن بیان کرده (صفحه ۱۱۲) که هیچ یک صحت ندارد. نه تنها ما چنین مطلبی را بیان نکرده بودیم بلکه دکتر خنجی تا هنگام فوت و من تا تاریخ انتشار آن کتاب در سال ۱۳۶۰ از چنین امری اطلاعی نداشتم. من برای اولین بار پس از خواندن این کتاب از وجود چنین کمک مالی به خلیل ملکی مطلع شدم. بدین ترتیب میتوان گفت اولین افشاگر این کمک مالی مؤلف کتاب مذکور( دکتر همایون کاتوزیان) بوده است.”
دکتر حجازی در کتاب خاطرات خود در ابتدای این مطالب شرح مفصلی در مورد کمک مالی به انتشارات حزب را میدهد. در این شرح دکتر حجازی میگوید که روزی به دعوت ملکی به منزل ایشان رفتم و در آنجا علاوه بر ایشان مهندس قندهاریان، مهندس وفائی و امیرقلی هم حضور داشتند. در آنجا خلیل ملکی به ایشان تعریف میکند که مدتی قبل از جدا شدن از دکتر بقائی یکی از فعالان مطبوعاتی، آقای علی جلالی نویسنده و سردبیر مجله اطلاعات هفتگی با ایشان تماس میگیرد و میگوید که عدهای از بازرگانان که علاقمند به نحوه مبارزات شما با حزب توده هستند علاقه دارند که این مبارزه ادامه یابد و معتقد به تقویت ما هستند و هیچگونه شرط و یا درخواستی در برابر این کمک را مطرح نمیکنند. و کمک ایشان صرفاً برای هزینههای روزنامه و توسعه انتشارات است. و نگران توقف انتشاراتی ما هستند.
در این دیدار آقای جلالی هم وارد منزل آقای ملکی میشود و ملکی صحبتهای بالا را در جلوی او تکرار میکند و روی بلاشرط بودن این کمکها تأکید مینماید. حجازی میگوید چند ماه بعد از این یک بار ملکی به او میگوید آنها چند بار مراجعه کرده و هر بار دو یا سه هزار تومان کمک مالی به ملکی دادهاند که تمامی آن را در نشریات حزب به مصرف رساندهاند. حجازی میگوید به جز افراد حاضر در آن جلسه کس دیگری در جریان این امر قرار نداشت. دکتر خنجی هم در جلسه حاضر نبود. دکتر حجازی ادامه میدهد که حدود یک سال بعد دکترخنجی در برابر اتهامات بعضی افراد موضوع را از او میپرسد و او خنجی را در جریان قرار میدهد. او از این امر اطلاعی نداشت. و دکتر حجازی ادامه میدهد که تمام آن چه که از قول ایشان و دکتر خنجی در این زمینه، چه بعد از 28 مرداد و چه بعد از آن نوشتهاند که ایشان خلیل ملکی را متهم به گرفتن پول از دربار و غیر آن کردهایم، هیچ کدام صحت ندارد.
در این زمینه من، نویسنده مقاله، مطلب دیگری را میخواهم بنویسم. در سال ۱۳۳۹ که در دولت امینی با سیاست جدید دولت جان کندی در امریکا آزادیهای محدودی به جبهه ملی داده شده بود. دانشجویان طرفدار نهضت ملی و دکتر مصدق، سازمان دانشجویان دانشگاه تهران، وابسته به جبهه ملی ایران را تشکیل دادند. درسیر این سازماندهی هر دانشکدهای کلاس به کلاس کمیتههای خود و سپس کمیته دانشکده را از میان آنها تشکیل میدادند. برای تشکیل کمیته دانشکده پزشکی دانشجویان مربوطه در منزل من جمع شده بودند.
در این جمع که بسیاری از افرادش هنوز زنده و قابل دسترسی هستند آقای دکتر عباس شیبانی، در آن زمان دانشجوی پزشکی هم حاضر بودند. ایشان از فعالین جبهه ملی بودند بعدها به نهضت آزادی پیوستند، و به خاطر راه انداختن اولین تظاهرات در دانشگاه در دوران شاه بعد از کودتا، در پشتیبانی از مبارزات مردم مصر به رهبری عبدالناصر، در مسأله مالکیت کانال سوئز، یکسال محرومیت از تحصیل به خاطر آن کار را پیداکردند، شیبانی در میان دانشجویان بسیار محبوبیت داشت. عباس شیبانی در آن جلسه سازمان دانشجویان دانشکده پزشکی، اول کار گفت، دو گروه دراین جمع نمیتوانند داخل شوند. یکی تودهایها و یکی طرفداران خلیل ملکی. چون ملکی، رقمی هم گفت حالا یادم نیست، که از دربار پول گرفته. دکتر عباس شیبانی بعدها عضو شورای انقلاب شد و به خاطر نهضت آزادی بودن کنار گذاشته شد.
لذا موضوع پول گرفتن ملکی، که کلاً بیاساس بود و جریان مربوط به کمک به نشریات حزب میشد و آن را بازرگانان و نه دربار و آن هم به تشکیلات حزب، نه خود ملکی پرداخت شد، برای مقابله با حزب توده بود و تماماً با اطلاع سرشناسان حزب، پرداخت شده بودند. و خنجی و حجازی در انتشار این شایعه نقشی نداشتند. این تنها آقای کاتوزیان بود که آن را کمک به ملکی و آن هم از سوی متولیان مرقد حضرت معصومه معرفی نمود. برای اطلاع ازجزئیات موضوع نگاه کنید به کتاب خاطرات دکتر مسعود حجازی در شرح این موضوع.
ملاقات آقای خلیل ملکی با شاه
آقای کاتوزیان موضوع ملاقات ملکی با شاه را تأئید میکند و کار صحیحی میداند ولی دوباره “دشمنان ملکی” را به شایعهسازی و شاخ و برگدهی در انتشار این موضوع متهم ساخته است. دکتر حجازی در کتاب خاطرات خود موضوع ملاقات ملکی با شاه را به تفصیل بیان کرده است و هیچ شایعهسازی و وارونهنویسی در کار ندارد. حجازی میگوید در یکی از جلسات هیأت اجرائیه خلیل ملکی گزارش میدهد که جواد گنجهای نماینده متنفذ تبریز در مجلس و مدتی نایب رئیس مجلس، که برادر همسر ملکی بوده به ملکی اطلاع میدهد که در یکی از شرفیابیهایش با شاه، صحبت ملکی به میان آمده و شاه از فعالیتهای ملکی و به خصوص علیه حزب توده اظهار علاقه کرده است. گنجهای به ملکی میگوید که این اظهار رضایتها پیامی از سوی شاه است که مایل به دیداری با شما است. خلیل ملکی هم این کار را راهی برای بیان مطالب لازم به شاه میدانست که شاه را متوجه حقایق امور نماید. و ذهن او را از مخالفت با دکتر مصدق و نهضت ملی دور نماید. خلیل ملکی از هیأت اجرائیه میخواهد تا نظر خود را اعلام کنند.
حجازی نام حاضرین در جلسه را نوشته است و میگوید همه مدتی سکوت کردند. و پس از چند لحظه حجازی که او هم در جلسه حضور داشته میگوید که ضروری است که این موضوع با دکتر مصدق در میان گذاشته شود. و همه این نظر را تأئید میکنند. و قرار میشود به همین صورت عمل شود. ملکی چندی بعد در جلسه بعدی هیأت اجرائیه گزارش دیدار خود را با شاه میدهد. و اظهار میدارد که شاه نسبت به عقاید و کارهای ما اظهار علاقه کرده و حتی گفته است اگر شما سوسیالیست هستید من هم سوسیالیست هستم. و ملکی اضافه کرده است که مطالبی راجع به نهضت ملی و کارهائی که باید برای تقویت آن انجام شود را به اطلاع شاه رسانده است.
خلیل ملکی
ملکی در پایان اظهار داشته است که گزارش مذاکره با شاه را به دکتر مصدق هم داده است و دکتر مصدق از این ملاقات اظهار خرسندی نموده است. خلیل ملکی از این که پیش از ملاقات از دکتر مصدق کسب موافقت کرده است مطلبی نگفته است. که موجب ناراحتی حجازی و به قول او چه بسا بعضی دیگر از اعضای هیأت اجرائیه شده است.
حجازی میگوید دکتر خنجی در هیات اجرائیه حضور نداشت و از موضوع بیاطلاع بوده و زمانی که بعد از ۲۸ مرداد از این دیدار مطلع شد از این دیدار راضی نبود و میگفت کار درستی نبوده است، زیرا معمولاً در دیدارهای سیاسی باید طرفین هم وزن باشند تا نتیجه مطلوب حاصل شود. درغیراین صورت طرف قوی ازموقعیت سوءاستفاده میکند و ممکن است طرف ضعیف نتواند آن را جبران کند. دکتر خنجی میگفت اگر در جلسه تصمیمگیری حضور داشت ملکی را از این دیدار منع میکرد. دکتر حجازی بعد از شرح مفصل جریان میگوید. غیر از این هرچه از قول من گفته و نوشتهاند مطلقاً نادرست است.
نوع برخورد آقای کاتوزیان و سایر مَرَدِه آقای خلیل ملکی با دکتر خنجی و دکتر حجازی
آقای کاتوزیان در هر مقطعی اشاره به دکتر خنجی و دکتر مسعود حجازی را بدون توهینهای کینهتوزانه نمیگذارد. در مقالات سایر دوستان یا مَرَدِه و همفکرانشان هم همین فرم انجام میشود. به صورت، افرادی که سازمان را بههم زدهاند. شعار جمهوری در روزنامه نوشتهاند. که پاک نادرست است و من در جای خود آنها را توضیح دادم. ایشان اینجا و آنجا، لغت “چاقوکشهای خنجی” را تکرار میکنند. در دانشکده بودم که آقای رسا، درآن زمان دانشجوی سال چهارم پزشکی به من گفت که فلان روز چاقوکشهای خنجی فلان کردند. سالها میگذرد و موضوع در خاطرم نمانده. این در حالی بود که من هم از طرفداران دکتر خنجی بودم و لذا عنوان چاقوکش میتوانست متوجه من هم بشود.
در حالی که این گونه زشت و بیپروا دشنام دادن خودش یک نوع ”چاقوکشی” است که ایشان علیه دکتر خنجی و دکتر حجازی و طرفداران انجام میدهند!
دکتر کاتوزیان و موارد توهینآمیز به شخصیتهای با ارزش، سیاسی و دانشگاهی
برای نشان دادن نوع برخوردهای نادرست و برحسب کینهجوئی از شخص مورد انتقادش، تا برخورد منصفانه و منطقی در بارۀ شخص مورد نظر، من دو مورد از این گونه برخوردهای کینهتوزانۀ آقای دکتر کاتوزیان، در کتاب خاطرات ملکی، را به طور نمونه انتخاب نمودم. نمونه اول، بیان تحقیر آمیز ایشان از زنده یاد دکترفریدون کشاورز است: درجائی آقای کاتوزیان میگوید او درکنار کامبخش درهیأت اجرائیه بوده است . درحالی که درانتخاباتی که انجام شده آقای خلیل ملکی هم کاندید بوده است که به قول ایشان تنها یک رأی کمتر آورده است. خوب اگر ملکی به جای کشاورز انتخاب میشد، این بار ملکی به جای کشاورز در کنار کامبخش مینشست!!
و اما باید گفت که دکتر فریدون کشاورز در حزب توده در جناح اصلاحطلب حزب قرار داشته است. اصلاحطلبان در حزب، میتوانستند تصمیم به بیرون آمدن از حزب را تک تک برای خودشان اختیار نمایند و از حزب بیرون بیایند یا آن طور که انجام گرفت، به سردمداری آقای خلیل ملکی، دستهجمعی، انشعاب نمایند و یا آن که در حزب باقی بمانند و بخواهند نقش اصلاحگر را در حزب ادامه دهند، و اصلاحات لازم برای حزب را در درون حزب تبلیغ نمایند. دکتر کشاورز از این دسته بود که در حزب باقی ماند.
ایشان در مصاحبههای بعدی که نظرش را درمورد ملکی سؤال میکنند میگوید بهتر بود ملکی درحزب باقی بماند وجلوی فروپاشی حزب گرفته شود. او شدیداً به حزب، به عنوان حزبی که بنیاناش طرفداری از منافع مردم و حفظ آن باشد،علاقمند بود. و دنبال آن بود تا حزب را از درون اصلاح نماید. من (نویسنده مقاله) با کاری که ملکی و گروه انشعابی همراه او انجام داد و دسته جمعی از حزب بیرون آمدند موافقم و دراین جا نظر دکتر کشاورز را خواستم نقل نمایم.
دکتر کشاورز بالاخره از حزب بیرون آمد و با انتشار کتاب، “من متهم میکنم”، مطالبی را افشا نمود که در آن زمان تنها هیأت اجرائیه از آن اطلاع داشت. اثرش مانند انفجار بمبی در زمان خود بود. او درآن کتاب افشا نمود که خسرو روزبه شخصاً محمد مسعود که دوستش هم بوده است را، درحالی که مسعود داخل ماشین نشسته بوده و با او صحبت میکرده را با اسلحه کلت کشته است. دکتر کشاورز در کتابش از وجود کمیته ترور در حزب توده که زیرنظر خسرو روزبه قرار داشت و ترورهای دیگر پرده برداشت.
دکتر فریدون کشاورز(دوم از چپ) در کنار دیگر رهبران بنیانگذار حزب توده ایران
دکتر فریدون کشاورز از علاقمندان نهضت ملی و دکتر مصدق بود. من از نزدیک در سوئیس که زندگی میکرد او را ملاقات کردم و سپس او را برای سخنرانی در شهرهای امریکا دعوت نمودم و او پذیرفت و سخنرانیهای بسیار موفقی به صورت مهمان کمیته دفاع در شهرهای مختلف امریکا اجرا نمود. آقای کاتوزیان هرگز اظهاری از طرفداری دکتر کشاورز از دکتر مصدق و نهضت ملی نمینماید. آقای کاتوزیان از انتخاب آقای دکتر شایگان در وزارت فرهنگ به معاونت دکتر کشاورز به جای انتخاب آقای خلیل ملکی درآن مقام گلهمند است، و بیالتفاتی او به دکتر کشاورز از این جا سرچشمه میگیرد. دکتر کشاورز همان طور که خود در کتابش میگوید نمیخواسته همه افراد حزبی را مقام بالا بدهد و دکتر شایگان را که استاد دانشگاه و حقوقدان بوده و درزبان فارسی تسلط داشته است را به معاونت خودش در وزارت فرهنگ برمیگزیند. در جای دیگری آقای کاتوزیان میگوید آقای ملکی با تحصیلاتی که داشت میتوانست عنوان ”مهندس” را جلوی اسمش قرار دهد. به نظر آقای کاتوزیان عنوان ”مهندس” برای کسی که حرکت روشنفکری در ایران را در مسیر صحیحی قرار داد، ارزشافزا میباشد!!
مورد دیگر اهانت آقای کاتوزیان به ساحت و مرتبۀ مهندس عبدالحسین خلیلی استاد و رئیس دانشکده فنی در زمان واقعه ۱۶ آذر ۱۳۳۲ در دانشگاه و عضو هیأت اجرائی جبهه ملی دوم است. که آقای کاتوزیان میگوید “در أوائل ۱۳۴۰ مهندس خلیلی که معلوم نبود به چه حسابی از رهبران جبهه ملی دوم شده – طی ملاقات و گفتگوئی (با اشاره سربسته به ملکی) به اینجانب گفت: یکی از علل بزرگ و دلخوریها و اختلافات شخصی موجود، پرگوئی و پرنویسی است.” اولاً ملاقاتهای او با رهبران و شخصیتهای مهم در تنها سالی که او در دانشگاه تهران دانشجوی سال اول بوده و هنوز به انگلیس نرفته، کلاً مورد سٰؤال است.
من “حکایت” ایشان با دکتر سنجابی درشب تحصن دانشجویان را در بالاتر شرح دادم که واقعآ گویای شخصیت آقای کاتوزیان است. برگردیم به “ملاقات” آقای کاتوزیان با مهندس خلیلی. اصلاً معلوم نیست ایشان که نظرش نسبت به مهندس خلیلی آن قدر بیمقدار بوده چرا به ملاقاتش رفته؟! و صحبت با ایشان را هم کامل و درست ننوشته است. از آن دو کلام مذاکره با مهندس خلیلی که در بالا نقل کرده است هیچ چیز را نشان نمیدهد که صحبتشان بر سر چه موضوعی بوده است؟
به هر حال مطمئناً ایشان چیزی از مهندس خلیلی شنیده و مطلب را به صورت بالا درآورده است و همراه توهین به مهندس خلیلی انتشار داده است. اولاً مهندس خلیلی از محبوبترین استادان دانشکده فنی بود. او در واقعه ۱۶ آذر ۱۳۳۲ رئیس دانشکده فنی بود. من با ایشان در مورد ۱۶ آذر مصاحبه کردم و در “پیام دانشجو”، ارگان سازمان دانشجویان دانشگاه تهران وابسته به جبهه ملی ایران انتشار یافت. البته دانشجویان آن دوران و منابع دیگر نیز دراین باره بسیار نوشتهاند.
داستان از این قرار بود که دانشجویان بعد از برقراری حکومت کودتا مقاومت و مخالفت خود را با استبداد و نبود آزادی به صور مختلف نشان میدادند. حدود یک ماه از محاکمه دکتر مصدق در دادگاه نظامی میگذشت وحکومت کودتا به خصوص فعالیت دانشجویان دردانشگاه، در امر اعتراضات به این محاکمه را شدیداً زیر نظر داشتند. هرچند دانشجویان هر زمان که فرصتی بدست میآوردند اعتراض و مخالفت خود را نشان میدادند.
روز ۱۶ آذر که یک روز پیش از ورود نیکسون معاون رئیس جمهور جدید امریکا، آیزنهاور به ایران بود، حکومت کودتا با فرستادن یک دسته از کماندوهای نظامی به دانشگاه، دنبال سرکوب مستقیم نظامی دانشجویان رفت. درآن روز دانشگاه کاملاً ساکت بود، برخلاف ادعای تودهایها هیچ تظاهراتی علیه ورود نیکسون صورت نگرفته بود، حتی اعلامیه هم پخش نشده بود. نظامیها در دانشگاه بعد از ۲۸ مرداد حضورپیدا کرده بودند، حتی اگر یک دانشجو هم در صحن دانشگاه، حتی میایستاد و حرکتی نداشت، سربازان به او دستور میدادند “متفرق شید!”. ولی ورود کماندوها شکل دیگری از حضور نظامیها در دانشگاه بود.
نظامیها، درآن زمان که همه دانشجویان سر کلاسها بودند و استادان درس میدادند، وارد دانشکده فنی شدند. به دستور مهندس خلیلی رئیس دانشکده، ناظم دانشکده زنگ تعطیل کلاسها را زد و دانشجویان از کلاسها بیرون آمدند. در این جا بود که کماندوها دانشجویان را هدف تیراندازی قرار دادند و سه تن از ایشان، مصطفی بزرگنیا، احمد قندچی و مهدی شریعترضوی کشته شدند. اگر زنگ دانشکده در آن زمان به دستور رئیس دانشکده مهندس خلیلی زده نمیشد. سربازان به کلاسها وارد میشدند و تعداد کشتهشدگان و مجروحین بسیار بیشتر بود. مهندس خلیلی با تلفن به فرمانداری خبر میدهد. فرمانداری نظامی که از اقدام اظهار بیاطلاعی میکرده، سرهنگی را برای تحقیق میفرستد و مهندس خلیلی موفق میشود که با کمک آن سرهنگ دانشجویان را از دربهای عقب دانشکده به بیرون بفرستد و از خطرتیراندازی مجدد کماندوها در امان بمانند.
خیلی ساده است اگر شما مهندسی را میشناسید که زمان او دانشجوی فنی بوده، که بسیارند، از ایشان از مهندس خلیلی به پرسید، همه شخصیت صمیمی و دوست داشتنی مهندس خلیلی را بیاد دارند. و این که در زمانی که کسی نام مصدق و جبهه ملی را نمیتوانست بیاورد. حتی دعوتنامههای جبهه ملی در زمان دولت امینی را به جای امضای جبهه ملی آقای باقرکاظمی، رئیس شوری به نام خودش امضا میکرد، اگر استادی در دانشگاه تهران خود را جبهه ملی، آن هم عضو شورایعالی آن معرفی میکرد، خطری برای خود خریده بود. از آن طرف جبهه ملی دوم برایش بسیار مغتنم بود که یکی از استادان سطح بالا و محبوب دانشکده فنی عضویت سازمان را پذیرفته و به عنوان عضو شورایعالی جبهه ملی فعالیت بنماید. آقای کاتوزیان علیه کسانی است که آنها را دوست سازمان خود یا آقای ملکی نمیداند، و انگی برایشان میزند، و برچسبی به ایشان میچسباند! توهین به چنین شخصیتی از سوی آقای کاتوزیان نهایت کینهتوزی او به مهندس خلیلی را نشان میدهد، که چرا مانند او دربارۀ آقای خلیل ملکی فکر نمیکرده است! و مطمئناً داستان ملاقات او با خود را ساخته است.
از جمله برخوردش با مهندس حسیبی بسیار زننده است. آقای ملکی زمانی که در ملاقات با آیتالله زنجانی، زمانی که دکتر خنجی و دکتر حجازی هم به دعوت آیتالله حضور داشتند، و شرحش را نوشتم. صحبت از برنامه ریزی طرح صحبت مخالفت با قرارداد کنسرسیوم در مجلس توسط درخشش به کمک مهندس حسیبی در جمعآوری مطالب تکنیکی در باره آن را مینماید. در این جا آقای کاتوزیان مینویسد که دنبال مهندس حسیبی میروند. “و او که متواری در حرم حضرت معصومه بود را پیدا میکنند.”. توجه کنید برای کسی مثل مهندس حسیبی، که تاریخچۀ مبارزاتی او از هر کس دیگری روشنتر است، و او مانند سایرمبارزین برای ادامه مبارزه مثل آقای ملکی خود را بعد از ۲۸ مرداد به دولت کودتا معرفی نکرده است، تا در خفا مبارزه کند را “متواری” معرفی میکند!
ادامه دارد