از نوامبر ۲۰۱۵ که اطلاعیه ی شورای موقت سوسیالیست های چپ درباره ی پروژه ی وحدت چهار جریان سیاسی منتشر شد و نیز پس از پایان کنگره ی “حزب چپ ایران (فداییان خلق)”، تاکنون انبوه هم میهنان چپ و سوسیالیست ما در خارج از کشور، از چپ تا راست مقاله می نویسند و درباره ی این وحدت قلمفرسایی می کنند. در میان این همه نویسندگان یک شخصیت بین المللی وجود ندارد که کتاب هایی درباره ی سوسیالیسم نوشته باشد و سوسیالیست های جهان یا دست کم سوسیالست های اروپا او را به عنوان مرجع قبول داشته باشند، یا اگر هست من افتخار شناختن او را نداشته ام. هیچ یک از آنان از نگاه علمی در دانشگاه های اروپا یا آمریکا جایگاه بلندی ندارند. در همین سوئد برخی از چپ های فرصت طلب پیشین و مذهبی هایی که از سوی حکومت ایران هم پشتیبانی می شوند، در دور و بر کرسی های دانشگاهی دیده می شوند اما کاری نکرده اند و یا دیدگاهی ندارند که کسی از جهانیان آنان را بشناسد.
این که از میان “چپ های” ایران هرگز ستاره ای جهانی ندرخشیده، بر همگان روشن است. از آن روزگاری که علی موسیو حزب اجتماعیون عامیون را بنیاد نهاد و یا پس از او شاهزاده سلیمان میرزا اسکندری و تقی ارانی تلاش هایی برای برپایی فرقه ی سوسیالیستی انجام دادند تا تشکیل حزب توده، سازمان یا تشکیلات مهمی پدید نیامد. تقی ارانی را در سال ۱۳۱۸ در زندان با شیوه هایی فریبکارانه و پنهانی کشتند. پس از شهریور ۱۳۲۰ گروهی از هم پرونده های ارانی یعنی زندانیانی که ۵۳ نفر نامیده می شدند، حزبی به نام حزب توده را سامان دادند. چه پیش از ظهور حزب توده و چه در درازی سال های فعالیت های حزب توده به جز ارانی از نگاه آشنایی با ماتریالیسم و سوسیالیسم چهره برجسته ای به چشم نمی خورد. خلیل ملکی که از رهبران حزب توده بود به دلیل وابستگی حزب به شوروی از آن جدا شد. او نخست حزب زحمتکشان نیروی سوم و سپس جامعه ی سوسیالیست های ایران را بنیاد نهاد.
در سال ۱۳۴۴ که به دلیل همکاری در انتشار پیام دانشجو در زندان قزل قلعه بودم سلول خلیل ملکی در کنار سلول من قرار داشت. گاهی که زندانبان ها در سلول ها را باز می گذاشتند این فرصت پیش می آمد که با او به گفتگو بنشینم و از تجربه ها و دانش او بیاموزم. در میان سوسیالیست های ایران او از کسانی است که دارای دانش گسترده ای در زمینه ی سوسیالیسم بود. گرچه او تألیفاتی بین المللی نداشت اما در بین سوسیالیست های جهان، تا اندازه ی سرشناس بود. از چهره های سوسیالیست در ایران یکی هم بیژن جزنی است. او دانشجوی دوره ی دکتری فلسفه و از بنیان گذاران جنبش فدایی بود. زندان و شکنجه به او امکان نوشتن کتاب های قطور فلسفی را نداد. او را به دلیل داشتن باورهای سوسیالسیتی، پس از سال ها زندان، در تپه های اوین به شکل وحشیانه ای همراه با هشت زرمنده ی سیاسی دیگر “بی محاکمه ی صحرایی“!، تیرباران کردند.
من برخی از نوشته های هم میهنان چپ را درباره ی “حزب چپ ایران (فداییان خلق)” خوانده ام. بیشتر آن ها نه تنها به تاریخچه ی حزب های چپ، فلسفه و سوسیالیسم نپرداخته اند بلکه حتا از نظر محتوای سیاسی هم نوشته هایشان چندان پربار نیست. در این نوشته ها، کسی از آزادی و استقلال سخنی نمی گوید و فقط سخن از گروه بندی های سیاسی است و گاهی برخی ها هم به عدالت اقتصادی و اجتماعی می پردازند. آقای شیدان وثیق در سایت اینترنتی اخبار روز به تاریخ جمعه ۱۷ فروردین ماه ۱۳۹۷ خورشیدی مقاله ای دارد با نام “زمین بی حاصل” که من در اینجا به برخی از نکته های آن می پردازم.
در این نوشته نکات تأمل بر انگیزبسیاری هست. آقای وثیق می نویسد:« … افتراق بر سر جایگاه مبارزهی ضد سرمایهداری در مبارزهی اپوزیسیونی در ایران امروز و تفکیکناپذیری این مبارزه با پیکار برای آزادی و دموکراسی است که هم چنان با توجه به برنامه و منشور اینان به قوت خود باقی است.» به راستی آزادی و دموکراسی نه تنها از مبارزه ی ضدسرمایه داری تفکیک ناپذیر است بلکه از هر مبارزه ی دیگری مانند مبارزه برای نان شب یا حق دستمزد بیشتر و یا حقوق زنان جدایی ناپذیر است. اگر هم میهنان چپ ما برای مبارزه در راه آزادی به معنای مطلق آن مبارزه نکنند نه استقلال به دست خواهند آورد و نه با تکیه بر استقلال میهن خود می توانند با سرمایه داری جهانی مبارزه کنند. آقای وثیق تشکل های سنتی چپ را کهنه و منسوخ می داند. او برای روزگار ما، تشکل جنبشی را کارآمد و به روز می داند. او می نویسد: « تشکل سیاسی از نوع جنبشی شیوهها و اسلوب کار تحزب کلاسیک را کنار میگذارد. تشکل جنبشیِ رهاییخواه اما، سازمان آوانگارد نیست، راهبر و رهبر مردم نیست، بلکه فرایندی است افقی و متکی بر تصمیمگیری دموکراتیک و مستقیمِ مشارکتکنندگان در مجمع عمومی. با وامگیری از مانیفست کمونیست، تشکلیابی جنبشیِ رهاییخواه در نهایت چیزی نیست جز بخشی از جنبش اجتماعی که بیشتر به شرایط عمومی (و جهانروای) رهایی، در سطح کشوری، منطقهای و جهانی، آشنایی و توجه دارد: بخشی جداناپذیر از جنبش عمومی مرمانِ تحت سلطه به سوی رهایش بشری.»
آقای وثیق افزون بر آزادی و استقلال مفاهیم دیگری را بر می شمارند که برای هر مبارز سیاسی قابل تأمل است. او می نویسد: « اکنون در پایان این گفتار، مایلیم برای خوانندهی این سطور، نکاتی را به صورت تلگرافی در تشریح «سیاست رهاییخواه»، در تمایزش با «سیاست چپ سنتی»، طرح کنیم. پیش از این در دیگر جستارها با تفصیل بیشتری سیاست رهایی را توضیح دادهایم.
امروزه بسیاری از مفاهیم کلاسیک، در حوزهی سیاسی و فلسفهی سیاسی، از حقیقتِ اصلیِشان تهی شدهاند، بی اعتبار شدهاند. ترجمان آنی شدهاند که در گذشته واقعیتی داشت اما امروزه فاقد آن است. از این رو، کاربردِ خودکار و بدون نقدِ آاین مفاهیم نادرست و گمراه کننده میشود. از آن جمله است مقولههایی چون «چپ»، «دموکراسی»، «جمهوری»، «حاکمیت»، «مردم»، «سیاست»، «حزب»، «انقلاب»، «سوسیالیسم» و غیره. امروزه، در عین حال که مفاهیم کلاسیک را به زیر نقد میبریم، باید مفاهیم نوینِ درخورِ شرایط نوین را با میزان سنجیِ رهاییخواهی دوباره اختراع و ابداع کنیم.»
پیشنهاد آقای وثیق درباره ی بازبینی و ژرف نگری مقوله های بالا بسیار آموزنده است. او درباره ی واژه ی دموکراسی شرائطی را برمی شمرد و واژه ی دموکراسی را به واژه های “رادیکال“، “مستقیم“، “بلاواسطه” مقید می کند یعنی از “دموکراسی رادیکال، مستقیم و بلاواسطه” نام می برد.
درباره ی مقوله ی چپ؛ او نیز واژه ی “چپ” را بسیار مبهم و ناروشن می داند، اما چپ های ایران، با هر شکل سازمانی و با هر معنا و محتوایی باید همراه با همه ی هم میهنان خود، نخست آزادی را به دست آورند و سپس پس از به دست آوردن استقلال، سیاست رهایی خواهی را پیشه کنند یا از همین امروز سیاست رهایی خواهی را تمرین کنند و بیاموزند تا پس از به دست آوردن آزادی و استقلال، سیاست رهایی خواهی خود را به هم میهنان و جهانیان نشان دهند. نکته ی آموزنده و هوشیار دهنده ی مهمی که آقای شیدان وثیق درباره ی این وحدت می گوید آنست که این وحدت با نگهداشتن واژگان “فدائیان خلق” در نام سازمانی خود، چپ های دیگر را، هم در درون ایران و هم در برون از ایران، از پیوستن به خود باز می دارد.
نه تنها فدایی ها بلکه هیچ سازمان یا گروه سیاسی تاکنون نقش خود را در جنبش سیاسی ایران از نگاه انتقادی مورد سنجش و بررسی قرار نداده است. نگه داشتن نام فدایی هم در دنباله ی “حزب چپ ایران” نشان از آن دارد که این سازمان کارنامه ی گذشته ی خودش و انشعاباتی که در آن صورت گرفته است را، بی هیچ کاستی می داند و در بست قبول دارد. اما نکته ی مهم دیگری که فدایی ها باید به آن توجه کنند آن است که “فدایی بودن” گرچه در روزگار خودش نیز کارکرد درستی را ارائه نداد و راه به جایی نبرد، اما امروز دیگر با افزایش انفجارهای انتحاری در جهان، به هیچ روی برای یک سازمان پیشرو و مترقی، شایسته و پسندیده نیست.
منوچهر تقوی بیات
استکهلم ـ هجدهم فروردین ۱۳۹۷ خورشیدی برابر با هفتم آوریل ۲۰۱۸ میلادی