رحیم کاظمی سرشت
مقدمه
ایران امروز در یکی از بحرانیترین و سرنوشتسازترین دورههای تاریخ معاصر خود قرار دارد. جامعهای که در دهههای گذشته بارها با بحرانهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دستوپنجه نرم کرده، اکنون بیش از هر زمان دیگری در وضعیتی قرار گرفته است که میتوان آن را «جامعه التهابزده» نامید. این التهاب، تنها یک وضعیت گذرا یا سطحی نیست، بلکه ریشه در ساختارهای ناکارآمد، سیاستهای فرسوده، و انباشت بحرانهایی دارد که طی سالیان طولانی بر کشور تحمیل شده است. نشانههای آن بهوضوح در زندگی روزمره مردم قابل مشاهده است: از فشار طاقتفرسای اقتصادی و بیثباتی معیشت گرفته تا ناامنی روانی، بیاعتمادی عمیق به نهادهای رسمی و میل روزافزون به مهاجرت.
در چنین شرایطی، پرداختن به مفهوم «التهاب اجتماعی» تنها یک تمرین نظری یا پژوهش دانشگاهی نیست، بلکه ضرورتی ملی و حیاتی است. آینده ایران در گرو آن است که بتوانیم بهطور علمی و مسئولانه ریشههای این التهاب را شناسایی کنیم، چالشهای ناشی از آن را بشناسیم و راهکارهایی برای برونرفت از این وضعیت ارائه دهیم. بیتوجهی به این امر میتواند جامعه ما را به سمت فروپاشی اجتماعی و از دست رفتن کامل امید جمعی سوق دهد.
در این میان، نقش نخبگان، دانشگاهیان، جامعهشناسان، اقتصاددانان و روشنفکران بیش از هر زمان دیگری تعیینکننده است. این قشر، اگرچه تحت فشارهای فراوان، همچنان در ایران مانده و با تلاش شبانهروزی خود سعی کردهاند چراغ خرد و دانش را روشن نگه دارند. آنان سرمایههای فکری جامعهاند و میتوانند در شرایط بحران، نقشی حیاتی در بازسازی امید و عقلانیت ایفا کنند. اما اگر حکومت همچنان به بیتوجهی به دیدگاههای آنان ادامه دهد و بر تکرار سیاستهای کهنه و ناکارآمد اصرار ورزد، این خطر جدی وجود دارد که همین آخرین ستونهای فکری و علمی جامعه نیز دلسرد و منزوی شوند یا کشور را ترک کنند؛ و در آن صورت، آینده ایران با خطری بزرگتر از هر زمان دیگر مواجه خواهد شد.
این مقاله با هدف تحلیل علمی و اجتماعی چرایی التهاب جامعه ایران، بررسی چالشها و فرصتهای موجود و ارائه راههایی برای برونرفت از وضعیت کنونی نوشته شده است. همچنین در پایان بر این نکته تأکید خواهد شد که تنها با همگرایی نیروهای آزادیخواه و جمهوریخواه، و با تکیه بر خرد جمعی نخبگان، میتوان راهی برای گذار مسالمتآمیز به سوی جامعهای آزاد، عقلانی و شایستهسالار یافت. از این منظر، کنگره ملی جمهوریخواهان میتواند بهعنوان ظرفی تاریخی برای تجمیع نیروهای دموکراسیخواه و عقلانی عمل کند و با اتکا به حمایت نخبگان و همراهی نیروهای اجتماعی، به نقطهای اثرگذار در روند انتقال قدرت و بازسازی ایران فردا تبدیل شود.
بخش دوم: مفهوم التهاب اجتماعی
«التهاب اجتماعی» اصطلاحی است که در علوم اجتماعی برای توصیف وضعیتی بهکار میرود که در آن جامعه دچار بیثباتی، نااطمینانی و اضطراب جمعی است. در چنین شرایطی، اعتماد عمومی به نهادها فرومیریزد، چشمانداز آینده مبهم میشود و شکاف میان حکومت و جامعه به اوج خود میرسد. التهاب اجتماعی اگر ادامه یابد، میتواند جامعه را یا به سمت فروپاشی و خشونت سوق دهد یا به سوی تغییر و تحول و بازسازی.
در ایران امروز، نشانههای این التهاب بهوضوح دیده میشود. از یک سو، زندگی روزمره مردم زیر بار فشارهای طاقتفرسای اقتصادی و محدودیتهای اجتماعی به تنگنا رسیده است، و از سوی دیگر، امید به اصلاح ساختاری در میان بسیاری از اقشار جامعه کمرنگ شده است. نتیجه این وضعیت، شکلگیری جامعهای سرشار از نگرانی، خشم فروخورده و بیاعتمادی گسترده است.
بخش سوم: عوامل اصلی التهاب در ایران
۱. بحران اقتصادی و معیشتی
مهمترین ریشه التهاب اجتماعی در ایران، وضعیت نابسامان اقتصادی است. تورم افسارگسیخته، بیکاری گسترده، سقوط ارزش پول ملی و گسترش فقر، زندگی میلیونها ایرانی را با چالشهای جدی مواجه کرده است.
این وضعیت نه تنها بر معیشت مردم فشار میآورد، بلکه به طور مستقیم به سرمایه اجتماعی و اعتماد عمومی آسیب میزند. مردمی که برای تأمین ابتداییترین نیازهای خود در مضیقهاند، کمتر میتوانند به آینده امیدوار باشند.
اما خطر بزرگتر اینجاست که قشر نخبگان و دانشگاهیان – که تاکنون با وجود تمام سختیها در کشور مانده و با شبزندهداری علمی و تلاش بیوقفه، برای جلوگیری از فروپاشی کامل تلاش کردهاند – نیز در آستانه دلسردی قرار گرفتهاند. اگر این روند ادامه یابد، این نیروهای ارزشمند یا به مهاجرت روی خواهند آورد یا در انفعال و ناامیدی فرو خواهند رفت. از دست رفتن این سرمایه انسانی، به معنای تهی شدن جامعه از عقلانیت و راهنماییهای علمی است، که میتواند برای آینده ایران بسیار خطرناک باشد.
۲. انسداد سیاسی و سرکوب مدنی
جامعهای که امکان مشارکت آزاد و قانونی در تعیین سرنوشت خود را نداشته باشد، دیر یا زود به سمت التهاب و بیثباتی کشیده میشود. در ایران، محدودیتهای گسترده بر آزادی بیان، رسانهها و فعالیتهای مدنی سبب شده بخش بزرگی از جامعه احساس کند هیچ کانال مؤثری برای بیان مطالبات و اصلاح امور در اختیار ندارد. این انسداد سیاسی، خشم فروخورده را انباشته کرده و باعث شده اعتراضات اجتماعی اغلب رادیکال و پرهزینه شوند.
۳. شکاف نسلی و بحران فرهنگی
یکی دیگر از دلایل التهاب، فاصله عمیق میان نسل جوان و ساختار رسمی قدرت است. جوانان امروز ایران، تحصیلکرده، آگاه و متصل به جهاناند و خواستههای روشن در زمینه آزادیهای فردی، اجتماعی و سبک زندگی دارند. اما حکومت همچنان بر الگوهای سنتی و سیاستهای کهنه تأکید دارد. این شکاف نسلی نه تنها به بیاعتمادی جوانان نسبت به آینده دامن زده، بلکه باعث گسترش سرخوردگی و میل به مهاجرت در میان آنان شده است.
۴. بحران اجتماعی و روانی
مجموعه این شرایط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، جامعه ایران را در سطح روانی نیز دچار التهاب کرده است. احساس ناامنی، ترس از آینده، بیاعتمادی به نهادهای رسمی و افزایش آسیبهای اجتماعی (مانند اعتیاد، خشونت، افسردگی و خودکشی) نشانههایی از این بحراناند. جامعهای که امید جمعی خود را از دست میدهد، بیش از هر چیز مستعد بیثباتی و فروپاشی است.
جمعبندی بخش سوم
برآیند این عوامل نشان میدهد که ایران امروز، جامعهای التهابزده است؛ جامعهای که زیر بار بحرانهای انباشته، به نقطهای حساس و سرنوشتساز رسیده است. با این حال، هنوز ظرفیتهای بزرگی در آن وجود دارد: از جمله حضور نخبگان علمی، انرژی نسل جوان و آگاهی روزافزون مردم. پرسش اساسی این است که چگونه میتوان این ظرفیتها را به کار گرفت تا التهاب کنونی نه به سمت فروپاشی، بلکه به سوی تغییر مثبت و بازسازی حرکت کند.
بخش چهارم: چالشهای جامعه التهابزده ایران
جامعه التهابزده ایران در وضعیتی قرار دارد که نه تنها زندگی روزمره شهروندان را دشوار کرده، بلکه چشمانداز آینده کشور را نیز تیره و مبهم ساخته است. این وضعیت چندین چالش عمده به همراه دارد که نادیده گرفتن آنها میتواند سرنوشت ایران را در مسیر فروپاشی و انزوای تاریخی قرار دهد.
۱. فرسایش سرمایه اجتماعی
سرمایه اجتماعی، یعنی اعتماد، همکاری و همبستگی میان اعضای جامعه و نیز میان جامعه و حاکمیت. در ایران امروز، این سرمایه به شدت آسیب دیده است. بیاعتمادی عمومی نسبت به نهادهای رسمی در پایینترین سطح تاریخی قرار دارد، و حتی در روابط میان مردم نیز نوعی شکاف و بیاعتمادی متقابل مشاهده میشود. جامعهای که اعتماد خود را از دست بدهد، توانایی بسیج و همبستگی برای تغییر را نیز از دست خواهد داد.
۲. رادیکالیزه شدن اعتراضات
انسداد سیاسی و بسته بودن راههای قانونی مشارکت، سبب شده است که بخش مهمی از اعتراضات اجتماعی به سرعت رادیکال و پرهزینه شوند. وقتی مردم هیچ کانال امنی برای بیان مطالبات خود نمییابند، اعتراضات به سوی خشونت و رویارویی مستقیم سوق پیدا میکند. این وضعیت هم برای جامعه خطرناک است و هم برای آینده امکان گذار مسالمتآمیز را تضعیف میکند.
۳. شکافها و واگراییهای اجتماعی
در جامعه التهابزده، شکافهای قومی، جنسیتی، طبقاتی و نسلی تشدید میشوند. حکومت بهجای حل این شکافها، گاه از آنها بهعنوان ابزار مدیریت و کنترل استفاده میکند. اما نتیجه نهایی، تضعیف انسجام ملی و گسترش واگراییهای اجتماعی است. جامعهای که از درون چندپاره شود، قدرت ایستادگی در برابر بحرانها را از دست خواهد داد.
۴. خطر دلسردی نخبگان و فرار مغزها
یکی از بزرگترین چالشها، دلسرد شدن قشر دانشگاهی، روشنفکری و نخبگان جامعه است. در شرایطی که حکومت گوش شنوایی برای نقد علمی و راهکارهای عقلانی ندارد و بر سیاستهای ناکارآمد و کهنه پافشاری میکند، بسیاری از نخبگان یا کشور را ترک میکنند یا به انفعال کشیده میشوند. این روند، جامعه ایران را از مهمترین پشتوانه فکری و علمی خود محروم میسازد.
از دست رفتن این قشر به معنای تهی شدن جامعه از چراغ راهنمای عقلانی است و میتواند آسیبپذیری کشور را در برابر بحرانها دوچندان کند.
۵. انزوای بینالمللی و فشار خارجی
سیاستهای نادرست در عرصه خارجی، ایران را در موقعیتی دشوار و پرهزینه قرار داده است. ادامه این وضعیت، ضمن تشدید فشار اقتصادی و سیاسی بر مردم، زمینه را برای احساس بیپناهی و ناامنی جمعی فراهم کرده است. انزوای بینالمللی نه تنها مردم را فقیرتر میکند، بلکه فرصتهای توسعه، تبادل علمی و پیشرفت اجتماعی را نیز از بین میبرد.
جمعبندی بخش چهارم
جامعه التهابزده ایران با مجموعهای از چالشهای درهمتنیده روبهروست: فرسایش اعتماد، رادیکال شدن اعتراضات، تشدید شکافهای اجتماعی، از دست رفتن نخبگان و فشارهای خارجی. هر یک از این چالشها بهتنهایی میتواند آینده کشور را به خطر اندازد، چه رسد به آنکه همه با هم و در یک زمان بر جامعه سنگینی کنند.
با این حال، شناخت درست این چالشها نخستین گام برای یافتن راهحل است. اگر بتوانیم این تهدیدها را بهدرستی تحلیل کنیم، شاید بتوانیم در دل همین بحران، مسیر تازهای برای همبستگی، بازسازی اعتماد و حرکت به سوی تغییر بیابیم.
بخش پنجم: فرصتهای نهفته در دل التهاب
هرچند جامعه ایران امروز در گرداب بحرانها و التهابهای گوناگون گرفتار است، اما در دل همین وضعیت دشوار، فرصتهایی نهفته است که اگر بهدرستی شناخته و بهکار گرفته شوند، میتوانند جامعه را از مسیر فروپاشی به مسیر بازسازی و تحول هدایت کنند. تاریخ ملتها نشان داده است که بحرانها همیشه دو روی سکهاند: یک روی آن تهدید و روی دیگر آن فرصت. ایران نیز از این قاعده مستثنا نیست.
۱. افزایش آگاهی و مطالبهگری عمومی
یکی از مهمترین دستاوردهای دوران التهاب در ایران، رشد آگاهی جمعی است. مردم بیش از هر زمان دیگری به حقوق خود واقف شدهاند و نسبت به ناکارآمدیها و کاستیهای ساختار حکمرانی حساسیت پیدا کردهاند. این افزایش آگاهی، بذر تغییر و تحول است؛ زیرا جامعهای که میداند چه میخواهد، دیر یا زود راههای تحقق آن را نیز خواهد یافت.
۲. ظرفیت شبکههای اجتماعی و رسانههای نوین
برخلاف گذشته، امروز هیچ قدرتی نمیتواند جریان آزاد اطلاعات را بهطور کامل مهار کند. شبکههای اجتماعی و رسانههای نوین، امکان ارتباط، همفکری و سازماندهی نیروهای اجتماعی را فراهم کردهاند. این ابزارها به جامعه مدنی فرصتی دادهاند تا صدای خود را به گوش برساند و برای همگرایی نیروهای پراکنده بستری نوین بسازد.
۳. نیروی جوان و تحصیلکرده
نسل جوان ایران، تحصیلکرده، پویا و آشنا با تحولات جهانی است. اگرچه بخشی از این نسل به مهاجرت روی آورده، اما هنوز میلیونها جوان در کشور حضور دارند که میتوانند نیروی محرکه اصلی تغییر باشند. آنان تشنه آزادی، عدالت و شایستهسالاریاند و اگر فضای مناسبی فراهم شود، میتوانند جامعه ایران را به سمت آیندهای روشنتر هدایت کنند.
۴. ضرورت آشکار یک آلترناتیو ملی و عقلانی
شرایط پرالتهاب امروز، بیش از هر زمان دیگری، نیاز به یک آلترناتیو روشن، علمی و ملی را عیان کرده است. جامعهای که از سیاستهای فرسوده خسته شده، اکنون در جستوجوی نیرویی تازه است که بتواند امید جمعی را بازسازی کند. این ضرورت تاریخی، فرصتی کمنظیر برای نیروهای آزادیخواه و جمهوریخواه فراهم کرده است تا با کنار گذاشتن تفرقهها، بر سر یک پروژه مشترک ملی همگرا شوند.
۵. ظرفیت همبستگی نخبگان
نخبگان علمی، دانشگاهیان، جامعهشناسان و اقتصاددانان، اگرچه در معرض دلسردی و فشار قرار دارند، اما همچنان مهمترین پشتوانه فکری جامعه محسوب میشوند. در دل التهاب، اهمیت حضور آنان دوچندان میشود؛ زیرا تنها با تکیه بر دانش و تخصص است که میتوان راهحلهای علمی و عملی برای برونرفت از بحران طراحی کرد. اگر این قشر با نیروهای سیاسی آزادیخواه و جمهوریخواه همراه شوند، میتوانند آیندهای متفاوت را رقم بزنند.
جمعبندی بخش پنجم
التهاب اجتماعی، گرچه تهدیدی بزرگ برای ایران است، اما در دل خود فرصتهایی ارزشمند نهفته دارد. افزایش آگاهی عمومی، حضور نسل جوان و تحصیلکرده، گسترش ابزارهای ارتباطی و ضرورت تاریخی شکلگیری یک آلترناتیو ملی، همه و همه نشان میدهند که هنوز امکان عبور از این وضعیت وجود دارد. مسئله اساسی آن است که این ظرفیتها بهدرستی شناسایی و سازماندهی شوند؛ چرا که بدون سازماندهی و همبستگی، هیچ فرصتی به ثمر نخواهد نشست.
بخش ششم: راههای برونرفت از التهاب
شناخت بحران و فرصتهای نهفته در دل آن، گام نخست است؛ اما کافی نیست. جامعه التهابزده ایران برای عبور از وضعیت کنونی نیازمند برنامهای روشن، عقلانی و قابل اجرا است. این برنامه باید نه تنها پاسخگوی نیازهای فوری باشد، بلکه چشماندازی بلندمدت برای بازسازی کشور و گذار به دموکراسی ارائه دهد. در این مسیر، چند راهبرد بنیادین میتواند نقشه راه برونرفت از التهاب را ترسیم کند.
۱. بازسازی اعتماد اجتماعی
اعتماد اجتماعی همان سرمایهای است که در سالهای گذشته بهشدت آسیب دیده است. بدون بازسازی این اعتماد، هیچ پروژه سیاسی یا اجتماعی نمیتواند موفق شود. بازسازی اعتماد مستلزم:
• شفافیت در تصمیمگیریها و ارتباطات سیاسی
• پاسخگویی و مسئولیتپذیری در برابر مردم
• پایبندی به اصول دموکراتیک و رعایت حقوق اساسی شهروندان
نخستین گام آن است که نیروهای سیاسی جایگزین، صداقت و شفافیت را در رفتار خود نهادینه کنند تا مردم باور کنند راهی تازه آغاز شده است.
۲. اتکا به دانش و تخصص نخبگان
هیچ تحول پایداری بدون پشتوانه علمی و عقلانی امکانپذیر نیست. ایران برای برونرفت از التهاب اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، نیازمند بهرهگیری از توان دانشگاهیان، اقتصاددانان، جامعهشناسان و متخصصان است.
این گروه باید نه به حاشیه رانده شوند، بلکه به قلب پروژه بازسازی اجتماعی و سیاسی آورده شوند. اگر نخبگان اطمینان یابند که در آینده ایران، رأی و نظر علمی آنان مبنا قرار خواهد گرفت، انگیزهای مضاعف برای همراهی و ماندن خواهند داشت.
۳. تقویت همبستگی نیروهای آزادیخواه و جمهوریخواه
یکی از بزرگترین ضعفهای تاریخی جریانهای دموکراسیخواه در ایران، پراکندگی و تفرقه بوده است. جامعه التهابزده امروز بیش از هر زمان دیگر نیازمند اتحاد و همبستگی است. این اتحاد باید بر پایه اصول مشترک بنا شود: جمهوریت، دموکراسی، سکولاریسم، حقوق بشر و عدالت اجتماعی. تنها در سایه این همبستگی است که نیروهای تحولخواه میتوانند وزنی سیاسی بیابند و در آینده ایران نقشآفرین شوند.
۴. سازماندهی جامعه مدنی
هیچ تغییر پایداری بدون حضور جامعه مدنی امکانپذیر نیست. اتحادیهها، انجمنها، شوراهای دانشجویی، نهادهای صنفی و رسانههای مستقل، همگی پایههای جامعه مدنیاند. این نهادها باید تقویت شوند و به بستری برای انتقال مطالبات مردم و سازماندهی نیروهای اجتماعی بدل شوند. جامعه مدنی قوی، ضامن گذار مسالمتآمیز از التهاب است.
5. ارائه برنامههای منسجم برای ایران فردا
مردم تنها با شعارهای کلی و آرمانگرایانه همراه نمیشوند؛ آنها نیازمند چشماندازی روشن و عملیاند. نیروهای آزادیخواه و جمهوریخواه باید در عرصههای مختلف – اقتصاد، آموزش، بهداشت، سیاست خارجی، حقوق زنان، محیط زیست و عدالت اجتماعی – برنامههای مشخص و قابل اجرا ارائه دهند. چنین برنامهای نه تنها اعتماد مردم را جلب میکند، بلکه نخبگان و متخصصان را نیز به همکاری ترغیب خواهد کرد.
جمعبندی بخش ششم
برونرفت از التهاب، فرآیندی آسان یا کوتاهمدت نیست. این مسیر نیازمند شفافیت، اعتمادسازی، اتکا به دانش نخبگان، اتحاد نیروهای آزادیخواه و سازماندهی جامعه مدنی است. اگر این گامها بهطور جدی برداشته شوند، جامعه ایران میتواند از دل بحران، مسیر تازهای برای بازسازی و گذار به دموکراسی بیابد.
نتیجهگیری و نقش کنگره ملی جمهوریخواهان
بررسی وضعیت جامعه ایران نشان میدهد که کشور ما امروز در نقطهای حساس و سرنوشتساز قرار دارد؛ جامعهای که تحت فشار بحرانهای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی به شدت التهابزده است. این بحرانها، اگر بدون تحلیل و اقدام مناسب ادامه یابند، میتوانند پایههای اعتماد اجتماعی، انسجام ملی و امید جمعی را تضعیف کنند.
با این حال، همانگونه که در بخشهای پیشین بررسی شد، در دل این التهاب، ظرفیتهای بزرگ و فرصتهای بینظیری نیز وجود دارد: حضور نخبگان علمی و دانشگاهی، انرژی نسل جوان، رشد آگاهی جمعی، شبکههای ارتباطی مدرن و ضرورت تاریخی ایجاد یک آلترناتیو عقلانی و ملی. شناخت درست این فرصتها، شرط لازم برای برونرفت از بحران است.
در این مسیر، کنگره ملی جمهوریخواهان میتواند نقشی محوری ایفا کند. این کنگره، ظرفی است که:
• میتواند نیروهای آزادیخواه و جمهوریخواه را بر اساس اصول مشترک جمع کند؛
• حضور نخبگان علمی، اقتصاددانان، جامعهشناسان و دانشگاهیان را به قلب پروژه تغییر و تحول وارد نماید؛
• امکان تدوین برنامههای منسجم علمی، اقتصادی و اجتماعی برای ایران فردا را فراهم آورد؛
• مسیر همگرایی و چانهزنی مسالمتآمیز برای انتقال قدرت را هموار کند.
در واقع، اگر حمایت و همراهی نخبگان و جامعه دانشگاهی جلب شود، این کنگره میتواند از یک نهاد نظری و آرمانی، به نیروی اثرگذار عملی و سیاسی تبدیل شود که توانایی ایجاد تغییر واقعی و بازسازی ایران فردا را دارد.
پیام امیدبخش
ایران فردا میتواند جامعهای آزاد، شایستهسالار و دموکراتیک باشد؛ جامعهای که در آن عقلانیت، شفافیت، عدالت و جمهوریت محور تصمیمگیریهاست. تحقق این چشمانداز تنها با اتحاد نیروهای آزادیخواه، حمایت نخبگان و همراهی مردم ممکن خواهد بود. کنگره ملی جمهوریخواهان، با ساختار عقلانی و ملی خود، میتواند این مسیر را هموار کرده و چراغ امید را در دل جامعه التهابزده ایران روشن نگه دارد.
جمعبندی نهایی:
جامعه ایران، هرچند در التهاب فرو رفته است، اما هنوز ظرفیتهای بزرگی دارد. شناخت بحرانها، بهرهگیری از فرصتها، سازماندهی نخبگان و همگرایی نیروهای آزادیخواه میتواند مسیر برونرفت را هموار کند. کنگره ملی جمهوریخواهان همان ظرف تاریخی و عقلانی است که میتواند این ظرفیتها را در یک نقطه جمع کند و راه را برای گذری مسالمتآمیز به دموکراسی و جمهوریت باز نماید.