هموطنان گرامی
باری دیگر رژیم ولایت مطلقه، مجبور به نمایش مشروعیت خویش شده است و باز هم این مشروعیت نداشته را، با زندانی کردن مردم در زندان “انتخاب” بین بد و بدتر و از طریق القای ترس به مردم جهت واداشتن آنها به “رأی دادن”، به افکار عمومی ایرانیان و جهانیان تلقین می کند.
بررسی تجربیات اخیر، به سادگی به یادمان می آورد که مردم مایل به شرکت در “انتخابات” نیستند و می دانند که شرکت آنها در “رأی گیری” یک فعالیت سیاسی است که برای بقای این رژیم ضروری است. ولی همان بخش از مردمی که انفعال خویش را با خودسانسوری و شعار “ما سیاسی نیستیم” توجیه می کنند، با ترس و وحشتی که دستگاه مغزشویی رژیم ولایت مطلقه، بر دل ها می افکند، در ساعات آخر مهلت مقرر، به حوزه های “رأی گیری” مراجعه می کنند تا از ترس بدتر، خود و عزیزان خود و دیگران را گرفتار بد کنند، غافل از اینکه بدترین که خود نظم استبدادی ولایت فقیه است بر سر جایش ابقا می شود. به این ترتیب است که این نظام اصلاح ناپذیر، سرنوشت ایران و ایرانیان را پیوسته بدتر و بدتر و بدتر و بدتر کرده است.
دستگاه مغزشویی و تبلیغاتی رژیم، امکانات نسبتاً زیادی دارد و خنثی کردن پلیدی ها و افشا کردن دروغ ها و برملا کردن ترفندهای روانشناسی رسانه ای رژیم، ممکن است که در روزها و ساعت های آخر مهلت مقرر برای شرکت در “انتخابات”، در ظاهر مشکل به نظر برسد. ولی اگر ما ایرانیان با کمک هم دیگر، از هم اکنون بکوشیم، به راحتی می توانیم تمهیدات دستگاه مغزشویی رژیم را برای “رأی گیری” از مردم و رأی دهندگان را هم در سرنوشت بدی که هم اکنون داریم و سرنوشت بدتری که با شرکت در “انتخابات” در آینده خواهیم داشت، شریک جرم کند، خنثی کنیم. با احترام به عقیدۀ کسانی که شرکت در “انتخابات” را لازم می دانند، با آنها با دوستی به بحث آزاد بنشینیم و آنها را متقاعد کنیم که ما میتوانیم برای سرنوشت خود و عزیزان خود و دیگران، بین خوب و خوب تر را انتخاب کنیم. ولی این انتخاب بین خوب و خوب تر، از شرکت مسئولانه و فعال در کنش نافرمانی مدنی از مشروعیت دادن به این نظام اصلاح ناپذیر و تحول ناپذیر شروع می گردد. چرا که فرد فرد ما ایرانیان، در داخل و در خارج از ایران، در سرنوشتی که بعد از این “انتخابات” نصیب ما می شود، مسئول هستیم.
بایسته است که هر کدام از ما ایرانیان، از خود بپرسیم که در سرنوشتی که ایران و ایرانی در این دوران سیاه گرفتار آن است، چقدر نقش داشته ایم و چگونه می توانیم از نقش خود و سایر ایرانیان در استمرار وضع کنونی، بکاهیم و برای خود و عزیزان خود و دیگران، سرنوشتی برازندۀ انسان قرن بیست و یکم بسازیم.
بایسته است که هر کدام از ما ایرانیان، از خود بپرسیم که برای ساختن سرنوشتی بهتر، چگونه و چقدر می خواهیم نقشآفرین باشیم، هر چقدر هم آن نقش در ظاهر بسیار کوچک به نظر بیاید.
در عصر حاضر، هیچ دولتی بدون مشروعیت از ملت، نمی تواند در عرصۀ ملی و بین المللی، به حیات خود ادامه دهد.
در داخل کشور، رژیم مجبور است بیش از همه، به قوای انتظامی و اطلاعاتی و سایر عوامل سرکوب بباوراند که اکثر مردم خواهان بقای این رژیم هستند و آنهایی که در اعتراضات و اعتصابات شرکت می کنند، اقلیتی بیش نیستند و باید سرکوب شوند. هرچه تعداد شرکت کنندگان در “رأی گیری”ها بیشتر باشد، میزان سرکوب ها وسیع تر و خشن تر می گردد. ولی چنانچه هم وطنان با تحریم “انتخابات”، حوزه های “رأی گیری” را خالی بگذارند، انزوا و در اقلیت بودن جانیان و فاسدانی که ایران را ویران کرده اند، به وضوح نمایان می گردد. در این صورت است که سرکوبگران، در اجرای فرمان فرماندهان خود مردد می شوند و از ترس و واهمۀ آنها برای بازگشت به آغوش ملت، کاسته می شود و بدین ترتیب اسلحه در دست سرکوبگر، بی اثر می گردد و مقامات ارشد قوای سرکوب، پیوسته ناتوان و ناتوان تر می شوند. بیاد بیاوریم که در فاجعۀ ملی کشتارهای دهۀ ۱۳۶۰، هموطنان ما را به جرم “مفسد فی الارض” کشتار می کردند و امثال آقای لاجوردی، بی محابا وکلایی که مایل به دفاع از حقوق زندانیان سیاسی بودند را، به همین جرم، تهدید می کرد، تا مبادا کسی حتی در چهارچوب قوانین همین رژیم هم جرأت دفاع از زندانیان را پیدا کند. اما ملت ایران به تدریج انزوای این رژیم را به افکار عمومی بیشتر نشان دادند و پیوسته از مشروعیت رژیم کاسته شد، بطوری که در دهۀ ۱۳۷۰ یکی از مخوف ترین مهره های رژیم، آقای سعید امامی دستگیر و شکنجه و “خودکشی” شد! و آقای لاجوردی در همین دهه، معزول شد و به قتل رسید. مردم با طرد بیشتر فاسدان حاکم بر میهن، انزوای رژیم را برای عوامل سرکوب بیشتر نمایان نمودند، به شکلی که در دهۀ ۱۳۸۰ آقای سعید مرتضوی، اولاً نتوانست به اندازۀ جنایتکاران پیشین خود خشونت اعمال کند و ثانیاً خود را ملزم دید که برای امنیت خویش، از گفتگوهای خود با افراد دیگر و دستورات صادره از طرف آنها و نیز جنایات و فسادهای پشت پرده، سند و مدرک تهیه کند که به سرنوشت آقایان لاجوردی و امامی، گرفتار نگردد. و اما در زمان حاضر و در دهۀ ۱۳۹۰، قدرت رژیم در مدیریت تمام امور به صفر میل می کند و علم کردن جنایتکار دیگری برای خشونت گستری و سرکوب، برایش مشکل تر و اشکال آفرین تر شده است. عدم کفایت و لیاقت و فساد و سوء مدیریت این نظام رژیم ، در کلیۀ زمینه های مدیریت خرد و کلان، به وضوح مشهود است و عرصۀ اطلاعاتی و انتظامی هم از این قاعده، نمی تواند مستثنی باشد. به علت خارج شدن قلمروهای بیشتری از تصرف رژیم، و ابراز وجود بیشتر از پیشتر مردم، رژیم، بیش از پیش، مجبور به عقب نشینی گشته است.
با تحریم “انتخابات” و با خالی گذاشتن شهرها و خیابان ها در روز “رأی گیری” از اینکه به دست خود به این نظام مشروعیت بدهیم، بپرهیزیم و به کسانی که از بد روزگار خود را در قوای سرکوب، اسباب دست جانیان و فاسدان کرده اند این پیغام را بدهیم که انزوای این رژیم، بیش از پیش است و آنها را به سرپیچی از شرکت در قتل و جنایت و فساد بخوانیم و از آنها هم دعوت کنیم که در ساختن سرنوشتی بهتر، با بقیۀ هموطنان، همراه شوند.
همبستگی ملی جمهوریخواهان ایران
بیانیه شماره ۲
جمعه ۲۲ اردیبهشت ،۱۳۹۶ برابر با تاریخ دوازدهم ماه می ۲۰۱۷