گردهمایی ˶زن زندگی آزادی˶
۱- خیزش انقلابی زن زندگی آزادی، در اعتراض به کشته شدن مهسا (ژینا) امینی توسط گشت ارشاد جمهوری اسلامی، از ۲۶ شهریور در ایران آغاز شد و طی چهار ماه کمابیش با شدت و گستردگی ادامه پیدا کرد، این خیزش با طرح خواست اصلی و محوریِ سرنگونیِ رژیم جمهوری اسلامی ایران، خیزشی بیسابقه و انقلابی در طول ۴۴ سال حاکمیت اسلامی در کشور ما بود. در جریان آن، بنا بر آمار نهادهای حقوق بشری بینالمللی، بیش از ۵۰۰ نفر از معترضان خیابانی کشته شدند، بیش از ۱۴ هزار نفر از فعالان و معترضان دستگیر، دهها نفر نفر محکوم به اعدام و چندین نفر نیز به دار آویخته شدند و از سرنوشت ده ها تن دستگیر شده و زندانی نیز هیچ خبری در دست نیست. با وجود سرکوب و کشتار، اما این خیزش اعتراضیِ ضد دیکتاتوری و ضد دین سالاری در ایران تا کنون از پای ننشسته است چون ریشه در ژرفای جامعهی ستمدیده ایران دارد. پی آمد بیش از چهار دهه نظام تبعیض آمیز دینی همراه با رانت خواری، دزدى و دروغ، قتل و غارت، ناکار آمدی و بى کفایتی حاکمان در حل کوچکترین مشکلات و مسایل جامعه و بالاخره سیاست های زن ستیز رژیم باعث خیزش انقلابی زن زندگی آزادی شد و مردمان اقوام و اقشار گوناگون و به ویژه تهیدستان کثیری را برای اعتراض به خیابان ها کشید و مرحلهی نوینی از رشد آگاهی و پیکار برای کسب آزادی و دموکراسی در ایران را بازگشود، که نویدبخش قیامهای بزرگ در آینده ای نه چندان دور خواهد بود.
۲- این خیزش انقلابی نشان داد که خواست اصلی اکثریت بزرگ مردم ایران امروز، دستیافتن به آزادی و دموکراسی و پایان دادن به دینسالاری و تبعیضهای گوناگونِ آن، از راه سرنگونی رژیم و نه اصلاحات غیرممکنِ آن است. این خواست را معترضینِ کفِ خیابان با شعارهای خود: نه به دیکتاتوری!، نه به جمهوری اسلامی! و زندهباد آزادی!، روزها و شبها بر زبان آوردند. جامعهی ایران در اکثریت شکنندهاش، از اقشار و طبقات مختلف، با این که در انبوه ملیونیِ خود به خیابان نیامد، اما با شیوهها و از راههای گوناگون با این خواستِ اصلیِ معترضان همسویی، همراهی و همبستگی نشان داد.
۳- خیزش ۱۴۰۱ خیزشی خودجوش و خودانگیخته زنان و جوانان برای آزادی و رهایی از دیکتاتوری بود. با شعارها، خواستها، ابتکارها و اقدامهایش، این جنبش از پیشسازماندهی و برنامهریزی نشده بود و از سوی گروهی، دستهای و یا جریانی، چه در داخل و چه در خارج از کشور، هدایت نمیگردید. این خیزش در جریان روند مستقل خود دارای تشکیلات و رهبری نبود، با این که در فرایند حرکت و گسترش خود، به گونهای خودجوش، خودمحور و خودمختار، شکلها و شیوههایی از هماهنگی، همکاری، خبررسانی و سازماندهیهای جنینی، موضعی، افقی و محلی میان خود را توانست، به رغم همهی موانع و مشکلات ناشی از سرکوب، به وجود آورد.
۴– خیزش ۱۴۰۱ ذهنیت مبارزانی و مقاومتی جنبش های پیشین را چون تجربه و خاطره با خود به همراه داشت. این جنبش خیزش انقلابی را می توان ادامهی جنبشهای بزرگ اجتماعی پیشین در ایران، جنبشهای صنفی، مدنی، سیاسی و همچنین اعتصابات و اعتراضات گوناگون، از دههی ۸۰ تا کنون توضیح داد: جنبش ۱۳۸۸ در اعتراض به تقلب در انتخابات دهم ریاست جمهوری، جنبش دیماه ۱۳۹۶ در اعتراض به گرانی کالاها و مایحتاج عمومی، جنبش خرداد ۱۳۹۷ در رابطه با مشکلات اقتصادی، جنبش آبان ۱۳۹۸ در اعتراض همگانی به سهمیهبندی بنزین و سرانجام جنبش تابستان ۱۴۰۱ در اعتراض به بحران و کمبود آب. با این همه اما، خیزش زن زندگی آزادی، از سنخ و سرشت دیگری بود. ویژگیِ اصلی، ممتاز و متمایز آن نسبت به جنبشهای گذشته در ایران، از یکسو خواست رادیکالِ سیاسی، گفتمان غیردینی (حتی ضد دینی) و بیشک ضد دینسالاری و از سوی دیگر نقش بسیار برجسته زنان، جوانان، نوجوانان، دانشجویان و دانشاموزانِ آزادیخواه در خیزشی بود که از اقشار، طبقات، اقوام و از محلات مختلف در شهرها و شهرستانهای بزرگ و کوچکِ ایران برمیخاستند.
۵– چند ویژگی خیزش زن، زندگى، آزادی را اشاره می کنیم:
– شرکت و حضور گسترده زنان به گفته تحلیلگران بسیاری در مقایسه با اعتراضات پیشین قابل ملاحظه است. دلیل آن بیتردید مخالفت با حجاب اجباری و زنستیزی حاکمیت اسلامی است که مردان و پسران جوان و نوجوان با شوری فراوان به پشتیبانی از این خیزش برخاستند. حتا در مناطقی چون سیستان و بلوچستان که به دلیل ویژهگیهای فرهنگی به طور معمول زنان کمتر در حرکتهای اجتماعی شرکت میکردند، اینبار شاهد حضور چشمگیر آنان بودیم.
– پایین بودن سن معترضان، بنا به گزارش خبرگزاریهای رسمی داخل کشور، حدود ۸۰ در صد بازداشتیها نوجوانان و جوانانِ ۱۵ تا ۲۵ ساله بودند که با توجه به سهم ۱۳ در صدی جمعیت کل کشور، نشان از مشارکت فراوان جوانان در این خیزش انقلابی است.
– گسترش اعتراضات در تمام مناطق و استانهای کشور و در بیش از ۱۴۰ شهر و شهرستان و بخش. اعتراضات متعدد گروهی روزها و شبها در نقاط مختلف هر شهر. تنها در تهران در بیست مکان مختلف، معترضان خیابانی ماموران سرکوب نظام، بسیجیها و پاسداران را به استیصال کشاندند. اعتراضات در استانهایی چون سیستان و بلوچستان، کردستان و گیلان بیشتر و پی گیرتر از هر منطقهی دیگر ایران ادامه پیدا کرد.
به طور کلی و در یک کلام می توان گفت، در خیزش انقلابی ۱۴۰۱، خواست اصلیِ معترضان رهایی از فشار و سلطه و تبعیض دینی و اتنیکی، به ویژه نسبت به زنان، جوانان و اقلیتهای قومی، برای یک زندگی در آزادی بود. سایر خواستهای اجتماعی و اقتصادی چون عدالت اجتماعی، برابری و معضلات معیشتی، صنفی، محیط زیستی، فقر، بیکاری، کمدرآمدی، پائین بودن حقوق بازنشستگی، گرانی و غیره که در جنبشهای اعتراضی سالهای پیش مطرح میشدند، در این خیزش نیز البته همچنان با شدتِ باز هم بیشتر به جای خود باقی مانده و مطرح بودهاند. اما در این حرکت نوینِ بیسابقه، این ها همه به عنوان مطالبات اقتصادی، صنفی و مدنی، در پرتو یک خواست اصلی، تعیینکننده و شاخص که همانا پایان دادن به عمر دیکتاتوری و دستیافتن به آزادی بود و این را نیز معترضان تنها از راه سرنگونیِ تام و تمام رژیم جمهوری اسلامی امکانپذیر میشمردند.
۶- نهادها و انجمنهای صنفی و مدنی در ایران در چند دهه اخیر، با این که از آزادی تشکل و فعالیت برخوردار نیستند – چون شورای هماهنگی معلمان، اتحادیه بازنشستگان، سندیکای کارگران هفت تپه و شرکت واحد، کانون نویسندگان ایران، اتحادیههای دانشجویی و دیگر نهادهای همسان – توانستهاند با اعتراضها، اعتصابها و تحصنهای مستمر و گسترده خود در اکثر نقاط کشور نقش مهمی در رشد جنبشهای اجتماعی و آگاهی مبارزاتی و مقاومتی مردم ایفا کنند. این نهادها، در جریان خیزش انقلابی زن زندگی آزادی، همراهی و همسویی خود را با زنان و جوانان مبارز و آزادی طلب از راههای گوناگون نشان دادند و امروز نیز، در شرایط افت موقت اعتراضات، خاموش ننشستهاند و با هر امکان و وسیلهای به خیابان میآیند تا شعله خشم و نفرت مردمِ به ستوه آمده را زنده نگاه دارند.
۷- شعار زن زندگی آزادی که به پرچم نمادین خیزش انقلابی ایران تبدیل شد، هویت مبارزه علیه نظام جمهوری اسلامی با دو خصوصیت اصلیِ دینسالاری و ستم بر اقوام را نشان داد. زنستیزی و تبعیض بر اقلیتها به ویژه بر اِتنیهای ساکن ایران، بیانگر چیزی نیست جز دشمنی بنیادین حاکمیت اسلامی با زندگی انسانها در آزادی، آزادگی و برابری با ویژگیهای جنسیتی، فرهنگی و قومیِ شان. خیزش برخاسته از مرگ مهسا (ژینا)، با اعتراض زنان به حجاب اجباری، با از سر برداشتن روسریها و آتش زدن آنها آغاز شد و با شورش بخشهای گستردهای از اقشار مختلف اجتماعی، فرهنگی، هنری، ورزشی… و اقلیتهای قومی، از کردستان تا بلوچستان با گذر از دیگر استانهای ایران، برای رهایی از سلطه و ستم ادامه پیدا کرد.
زنان ایرانی به طور فزایندهای از محدودیتهای زندگی شخصی و حرفهای خود به تنگ آمده اند. آنها با مجموعهای از موانع قانونی، فرهنگی و مذهبی مواجه هستند که فرصتها و آزادی آنها را محدود میکند، از جمله محدودیت در خود مختاری شخصی, پوشش، تحصیل و اشتغال. در درازای چهل و اندی سال تبعیض و زنستیزی در جمهوری اسلامی، جنبش اجتماعی برای “زن، زندگی، آزادی” با میل به رفع این موانع و ترویج برابری و آزادی بیشتر برای زنان در ایران تقویت شده است. در حقیقت، خیزش زن زندگی آزادی محصول تغییرات اجتماعی و اقتصادی در کشور است. این تغییرات به خواسته های فزاینده برای آزادی و برابری بیشتر برای زنان و در نتیجه به یک جنبش اجتماعی بزرگ زنان در کشور ما انجامیده است. این جنبش همچنین تحت تأثیر تغییرات فرهنگی در ایران قرار گرفته است، زیرا نسلهای جوان نقشهای جنسیتی سنتی را رد و طرد میکنند و خواهان آزادی و برابری بیشتر هستند. در نهایت، جنبش اجتماعی برای « زن آزادی زندگی » در ایران، نمونهای از قدرت جنبشهای اجتماعی برای ایجاد تغییرات اجتماعی بنیادین و ایجاد شکلهای جدید زندگی و به طور کلی خود جامعه است.
زن زندگی آزادی در عین حال یک شعار فمینیستی در اوضاع و احوال جهانی است که امروزه با نابرابری جنسیتی و با اشکال مختلف خشونت و تبعیض علیه زنان، شهروندان و … رو به رو میباشد. این شعار در عین حال جهانشمول است چون مسأله آزادی زنان در دنیای امروز را طرح میکند. در دنیایی که از هر سو، آزادیهای اساسی، دموکراسی، جمهوریت، حقوق بشر و اقلیتهای اتنیکی، برابری و غیره بیش از پیش مورد حملهی نیروهای استبدادگرا، خودکامه، نژادپرست، توتالیتر و پوپولیست قرار میگیرند. از این رو میتوان به راستی درک کرد که چگونه شعار مرکزی خیزش انقلابیِ ایران مورد پذیرش و استقبال فراوان نیروهای فمینیست، دموکرات، آزادیخواه و ترقیخواهِ جهان قرار گرفت. با توجه به نکات بالا میتوان گفت خیزش “زن، زندگی، آزادی” دارای ویژگیهای گفتمانی و فرهنگی نوینی (غیر دینی) است که در سالهای اخیر در کوران مبارزات و خیزشهای چند سال اخیر تدوین شده و مورد استقبال اکثریت مردم ستمدیده و جنبشهای مدنی قرار گرفته و نمودهای آنرا میتوان در اشکال مبارزاتی، ترانههای بیشمار انقلابی و شعارها دید.
۸– اگر چه نابرابری و فشاری که بر زنان از همان فردای انقلاب ۵۷ و در درازای عمر نظام روا رفته ناگفتنی است، اگر چه جوانان از تحمیل سبک زندگی و محدودیت های واپسگرانه حکومت اسلامی بستوه آمده اند، اما انگیزههای دیگری نیز در خیزش اجتماعی اخیر تاثیر داشته اند. واقعیت این است که تورم لجام گسیخته، بى ارزش شدن پول ملى و بیکاری کمر مردم را زیر بار گرانی و نداری خم کرده است. نرخ بالای تورم، اقتصاد کشور را در سراشیب سقوط قرار داده است. وزارت کار ایران در گزارش سالانهٔ خود، از رشد چشمگیر شمار مستمندان کشور خبر داده است، از سال ۱۳۹۹ تا ۱۴۰۰ یکسوم جمعیت کشور به زیر خط فقر مطلق کشیده شدهاند.
در این میان، دولت براى حل مشکلات اقتصادی و نقدینگی خود و تأمین بودجه کشور دست به حراج اموال عمومى تحت نام “مولد سازى” میزند، که حتا خلاف قوانین خود جمهورى اسلامى است. بنا بر فرمان رهبری و از بالاى سر مجلس، هیئت هفت نفرهای مرکب از بدنامترین افراد حکومتى اختیار تام گرفته است که با مصونیت کامل قضائی ثروتهای متعلق به مردم که بالغ بر صدها میلیارد دلار مى شود را قیمتگذاری کرده و به فروش رساند.
۹- کنشگران آزادیخواه ایران موظفاند، همراه با شعار زن زندگی آزادی و در تکمیل ضروری و اثباتی آن، شعارهای سیاسی – اجتماعیِ ایجابی خود را در اوضاع کنونی مطرح کنند. آنها امروزه باید بر این حقیقت تاریخی درنگ کنند که در سیاست و در مبارزات اجتماعی، تنها با نفی کردن کاری از پیش نمیرود و نخواهد رفت. در این جاست که اعلام موضعی ایجابی و اثباتگرا ضرورت پیدا میکند. مبارزه در چهارچوب شعارهایی صرفاً نفیگرا چون «نه به دیکتاتوری»، «نه به جمهوری اسلامی»… اگر همراه و همزاد نشود با بیان اثباتیِ یک طرح سیاسی- اجتماعیِ جایگزین، آشکار و ایجابی، در برابر جمهوری اسلامی و آلترناتیوهای ارتجاعی و اقتدارگرای دیگر، هیچ تغییری در اوضاع به وجود نخواهد آورد. امروز، سه شعار ایجابی جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لائیک ایران عبارتاند از: نه به دیکتاتوری، آری به دموکراسی؛ نه به دینسالاری، آری به لائیسیته؛ نه به پادشاهی، آری به جمهوری.
دموکراسی چون مشارکت مردمان در ادارهی امور خود، ممکن نیست مگر با استقرار آزادیهای گوناگونِ بیان، اندیشه، عقیده، تشکل و تجمع. بهویژه آزادی مخالفت کردن، آزادی اعتراض، تظاهرات و اعتصاب؛ آزادی مطبوعات و رسانههای مستقل، آزادی فعالیت های مدنی… دموکراسی یعنی پلورالیسم و چندگانگی که با هر گونه مناسبات اقتدارگرا، دیکتاتوری، پادشاهی، فرد سالاری، دینسالاری، تک-حزبی، توتالیتر در تضاد قرار میگیرد.
لائیسیته چون جدایی دولت (سه قوای قانونگذاری، قضائی و اجرائی) و دین، برابری همهی شهروندان مستقل از اعتقادات دینی یا غیر دینیِشان را تضمین میکند. در لائیسیته، دین رسمی وجود ندارد، مذهب و دین امر خصوصی تلقی میشوند و هر فرد آزاد است که باورمند به دین ، بیدین یا ضد دین باشد.
جمهوری در مقابل پادشاهی و سلطنت قرار میگیرد. در جمهوریت، سیاست، دولت، حکومت و به طور کلی ادارهی امور جامعه و کشور، امر عموم است و نه در انحصار فردی، دستهای، شورایی، حزبی، طبقهای و یا نمایندگانی حتا منتخب. جمهوری یعنی استقلال سه قوای اجرایی، قانونگذاری و قضایی. یعنی انتخابی بودن مقامات کشوری برای مدتی محدود و معلوم، از رئیس جمهور تا دیگر مسئولان دولتی، نمایندگان مجلس و غیره. جمهوریِ مورد نظر ما، با این که باید نگهبانِ یکپارچگی و تقسیمناپذیریِ ایران باشد، اما به هیچ رو نباید تمرکزگرا باشد، با توجهی ویژه به شرایط یک سرزمین چند اتنیکی با زبانها و فرهنگهای گوناگون و با خواستهای دموکراسیخواهانه و برابریطلبانه از سوی مناطق مختلف. شکل و مضمون کشورداری غیرمترکز در شکلهایی چون خودمختاری، فدرالیسم یا مجالس منطقهای و استانی… در چهارچوب کشوری واحد را مردم ایران از راه دموکراتیک و با تشکیل مجلس مؤسسانِ خود تعیین و تبیین خواهند کرد.
۱۰- جنبشهای اجتماعی نوینِ کنونی در جهان، و همچنین در ایرانِ امروز ما، با نفی و رد تحزب سنتی که عموماً هیِرارشیک، قدرتطلب، انحصارطلب، دولتگرا، غیر دموکراتیک و اقتدارگرا ست، در پیِ ابداع و ایجاد شکلهای جدید و متفاوتی از سازماندهی و تشکل برای تغییرات بنیادیِ اجتماعی میباشند. چنین امری، بهویژه در رژیمهای دیکتاتوری و استبدادی چون جمهوری اسلامی ایران، یعنی در نبود دموکراسی و آزادی، کار دشواری است، اما غیر ممکن نیست. این تشکلیابیهای نوین میخواهند به صورت جنبشی، افقی، شبکهای و غیرسلسلهمراتبی عمل نمایند. دموکراتیک، مستقل از دولت و احزاب، خودمختار و خودگردان باشند و سرانجام متکی بر مجامع عمومیِ تصمیمگیرنده و اجراکننده.
۱۱- کوشش مردم در خیزش اخیر، حفظ خصلت مسالمتآمیز اعتراضات و تظاهرات خیابانیِ خود بوده است. اما حملات وحشیانه نیروهای انتظامی (پاسدار و بسیجی) به معترضان، در مواردی مردم را ناگزیر به دفاع از خود میکند، که نشانگر میزان خشم و نفرت انباشت شده نسبت به حکومتِ زور و سرنیزه است. با این حال، میدانیم که امر والای آزادی و دمکراسی در هر کشوری تنها از راه مبارزات مسالمتآمیز میسر و مطلوب است و نه با توسل به همان ابزاری که سلطهگران به کار میگیرند، یعنی قهر و خشونت. اما این را هم میدانیم، و دیباچه اعلامیهی جهانی حقوق بشر (10 دسامبر 1948) نیز به آن اشاره دارد که بر ضد بیداد و ستم، انسان به عنوان آخرین چاره ناگزیر دست به قیام میزند.
۱۲– فکر ایجاد رهبری در خارج از کشور تلاشی بیثمر و موهوم است. دست زدن به ایجاد آلترناتیوهایی در خارج از کشور چیزی نخواهند بود جز سرهم کردن “رهبری”هایی کاذب، خودساخته، سایبری یا وکالتی… جدا از میدان اصلی اجتماعی و مبارزاتی و از بالا. این گونه بدیلسازیهای بی ریشه و جدا از جامعهی واقعی توسط احزاب، افراد یا کنشگران تبعیدی، خواسته یا ناخواسته، برای به رسمیت شناختن خود، متکی به قدرتهای خارجی خواهند شد و در نتیجه کمکی به جنبش داخل نخواهند کرد.
گروهها و سازمانهای اپوزیسیونِ مترقیِ خارج کشوری بیش از هر چیز باید کوشش کنند که در درجه نخست در داخل کشور و در متن جامعه و جنبشهای اجتماعی، به رغم همهی مشکلات و محدودیتهای ناشی از رژیم ترور و اختناق، حضور پیدا کنند و فعالیت نمایند. در خارج از کشور، وظیفهی آنها باید امر پشتیبانی از جنبش داخل کشور باشد. در کنار این وظیفهی اصلی و مقدم، اما وظیفهی دیگری در شرایط حساس کنونی، پیشِ پای جمهوریخواهان خارج از کشور قرار دارد از جمله مبارزه سیاسی و نظری با جریانهای اقتدارگرا در اشکال مختلف راست و چپ، به ویژه سلطنتطلبان و پادشاهی خواهان است. این دسته با ترفندهای گوناگون و از راه امکانات گستردهی تبلیغاتیِ خود در خارج از کشور، خواهان احیای رژیم پادشاهی در ایران هستند و در این راستا از همکاری بخشهائى از جمهورىخواهان نیز برخوردار شده اند. از این روست که امروزه، شکلگیری هر چه گسترده، فعال و مستقل جمهوریخواهان در خارج از کشور در دفاع از جمهوریت و در نفی آلترناتیوهای اقتدارگرا و فردگرا چون پادشاهی و سلطنت اهمیت دوچندان مییابد.
13- در خارج از کشور، همکاری، همگرایی و اتحاد میان جریانهای جمهوریخواه، دموکرات و لائیک / سکولار تنها در راستای وظیفهی اصلی آنها مبنی بر پشتیبانی و سازماندهی بیشترین همبستگیِ بینالمللی با جنبش داخل کشور میتواند معنا داشته و تأثیرگذار باشد. هم چنان که امروزه ما شاهد همبستگی بیسابقه جامعه بینالمللی، نهادها و دولتهای دموکراتیک جهان با مبارزات آزادیخواهانه مردم ایران میباشیم.
جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لائیک ایران در درازای تاریخ نوزده سالهاش همواره خواهان همکاری و همگرایی با روندهای جمهوریخواه در خارج از کشور بوده و هست. این امر، به ویژه امروز، در شرایطی که جریانهای اقتدارگرا و غیردموکرات، از طیفهای مختلف سیاسی، با مشاهده برآمدن خیزش انقلابی در داخل کشور و احتمال فروپاشی نزدیکِ رژیم، سخت به تکاپو برای طرح شعارها و آلترناتیوهای خود افتادهاند، بیش از همه ضروری و مبرم میگردد. از دید ما، پذیرش چند اصل اساسی زیر میتواند شرط همکاری و همگرایی جمهوریخواهان قرار گیرد:
۱- سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی ایران در ؛
۲- جمهوری، دموکراسی و جدایی دولت و دین؛
۳- استقلال و یکپارچگی ایران؛
۴- عدم وابستگی به قدرتهای خارجی.
۱۴- جنبش سرنگونطلب ایران با رژیمی سر و کار دارد که یک قدرت بزرگ نظامی و اسلامگرا در خاورمیانه و در آستانهی دستیافتن به سلاح اتمی است. جمهوری اسلامی ایران، برای حفظ بقأ خود، همپیمان با دو قدرت بزرگ جهانی، چین و روسیه، شده است و از حمایت تام و تمام این دو برخوردار است. گروههای اسلامگرا و تروریست در خاورمیانه – از طالبان افغانستان تا حزبالله لبنان با گذر از یمن، عراق، فلسطین و رژیم سوریه – همگی سخت مدافع جمهوری اسلامی ایراناند چون به پشتیبانی معنوی و مادی، سیاسی و نظامیِ او نیاز حیاتی دارند. از سوی دیگر، نیروهای دموکراتیک در سطح بینالمللی (جامعه مدنی، احزاب، پارلمانها، دولتها…) نقشی نمیتوانند و نباید به غیر از اعلام همبستگی خود با مبارزات داخل کشور و کوشش در منزوی کردن رژیم جمهوری اسلامی ایران در جامعه بینالمللی ایفا کنند.
برای ایزوله کردن هر چه بیشتر رژیم جمهوری اسلامی در جهان، اپوزیسیون ایران در خارج از کشور میتواند در راستای تحقق اهداف زیر مبارزه کند و دولتها و پارلمانهای دموکراتیک و نهادهای بینالمللی را مورد خطاب و زیر فشار گذارد:
۱- قرار دادن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در لیست گروههای تروریستی؛
۲- کاهش روابط دیپلماتیک با جمهوری اسلامی تا سطح کاردار به تناسب تشدید سرکوب و نقض حقوق بشر در ایران.
۳- اخراج نمایندگان دولت جمهوری اسلامی از نهادهای بینالمللی (زنان، حقوق بشر، سازمان بینالمللی کار…)
۴- افزایش بسته های تحریمیِ هدفمند با افزایش فشار بر رژیم اسلامی و عواملش، و نه بر مردم؛
۵- کاهش همکارهای اقتصادی – تجاری با جمهوری اسلامی تا پائینترین سطح ممکن، برابر با تشدید نقض حقوق بشر در ایران.
15– یکی دیگر از وظایف اپوزیسیون آزادی خواه و ترقیخواه ایران در خارج از کشور، در جهت ایجاد یک همبستگی بینالمللی گسترده با جنبشهای اجتماعی، مدنی، صنفی و سیاسیِ داخل کشور، فراخواندن نهادهای مستقل و مترقی در کشور متبوع – چون سازمانهای زنان، حقوق بشری و ضد شکنجه و اعدام، نهادهای دفاع از روزنامهنگاران، نویسندگان و کنشگرانِ سیاسی و عقیدنیِ دربند، سندیکاهای کارگری، معلمان و غیره – به پشتیبانی فعال از مبارزات مردم ایران با برگزاری کارزارها و همایشهای اعتراضی علیه جمهوری اسلامی و سیاستهای ضد مردمی آن است.
16- مردم ایران، تنها با تکیه به نیروی خود و مستقل از نیروها و قدرتهای خارجی، تنها با ادامه و گسترش توانمندی خود، با تشکلپذیری خود در داخل کشور، توسط خود و به دست خود، در خودمختاری و خودسازماندهی، و سرانجام تنها با طرح خواستهایی ایجابی و اثباتی در راستای آزادی، جمهوری، دموکراسی و جدایی دولت و دین، قادر خواهد شد از راه ایجاد جنبشی پایدار، مقاوم و مداوم در برابر قدرت حاکمه، شرایط ایجاد قدرتی دوگانه و سرانجام فروپاشی رژیم جمهوری اسلامی را فراهم آورد. وظیفه اپوزیسیون جمهوریخواه، دموکرات و لائیک در خارج از کشور، با ایجاد یک همکاری و همگرایی بزرگ میان خود، پشتیبانی از جنبش انقلابی داخل و گسترش همبستگی بینالمللی با آن است. جنبش جمهوریخواهان دموکرات و لائیک ایران مصمم است که در این جهت عمل کند و عمل خواهد کرد.
۴ ژوئن ۲۰۲۳