سه روز در تاریخ معاصر را می توان روزهای سیاه تاریخ دااست. روزهایی که هریک بنوعی جلو پیشرفت ایران را گرفت و اجازه نداد این ملت زجرکشیده از شر استبداد رها شوند و مقدرات کشور خود را بدست بگیرند. اگرچه جنبش مشروطه ادامه یافت و محمد علی شاه فراری شد ولی دوم تیر 1287 که لیاخوف مجلس ملی ما را به توپ بست را می توان سمبل تهاجم استبداد به خانه نمایندگان ملت دانست. در ۲۸ مرداد 1332 اینبار بجای محمد علی شاه، محمد رضا شاه دست به کودتا زد و بار دیگر حکومت غیر متمرکز را از بین برد و استبداد فردی را جایگزین کرد و در بیست و دو بهمن 1357 همه امیدهای ما برای گام نهادن به جهان مدرن تبدبل به یاس شد. رژیمی آمد که هر چه بافته بودیم را رشته کرد و همه بنیانهای یک جامعه دموکراتیک را از بین برد.
اینکه بخواهیم به ماهیت کودتای ۲۸ مرداد بپردازیم، کاری بیهوده است. به چند دلیل مهم چنین کاری در سطح پستهای فیسبوکی کاملا بی اثر است.
پرسشی که می خواهم مطرح کنم اینست، آیا تاریخ نمی تواند راهنمایی برای انتخابهای بهتر باشد؟
در یک تقسیم بندی کلی جامعه سیاسی ایران را می توان به گروههای کمونیستی، مجاهدین خلق، اسلام گرایان از حاکمان تا منتقدین اصلاح طلب، سلطنت طلبان و دموکراسی خواهان تقسیم کرد.
سه گروه اول هیچ اهمیتی به تاریخ گذشته ایران نمی دهند چون اصولا نسخه از پیش تعیین شده ای برای حکومت در ایران دارند. سلطنت طلبان نیز در اصل همینگونه اند منتها بدلیل اینکه قصد بازسازی حکومتی را دارند که نقش مهمی در تاریخ معاصر ما داشته، بر عکس دیگر گروهها بسیار به تاریخ می پردازند.
رژیم جمهوری اسلامی مشروعیت خود را نه بر فعل و انفعالات تاریخ معاصر بلکه بر اساس دین مردم بنا نهاده، پس دلیلی ندارد که با مسائل تاریخی مسئولانه برخورد کند ولی از آنجا که تاریخ را نمی توان از جامعه گرفت، رژیم همواره در حال تاریخ سازی و استفاده ابزاری از تاریخ به نفع قشر حاکم یعنی روحانیون است.
جریان سلطنت ولی برعکس، همه چیزش تاریخ است. پیشتر هم گفته ام، ایدئولوژی سلطنت طلبی تاریخ است. برای ایجاد یک سلطنت جدید تکیه بر یک تاریخ درخشان تنها حربه تبلیغاتی این دسته است. ولی آیا تاریخ سلطنت پهلوی تاریخی درخشان است؟
هر کس بنابه پیش زمینه های فکری خود می تواند نظر حود را داشته باشد ولی خود این گروه بنظر می رسد که چنین فکر نمی کند.