قدرت سیاسی ایران در آشوب

اسلام، دین استعماری و توتالیتاریسم

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

قدرت سیاسی ایران در آشوب

جلال ایجادی

اسلام یک دین توتالیتر و استعماری است و تسلط  خشونتبارعربهای اسلامی بر ایران یک حاکمیت استعماری بود. آخوند و نواندیش دینی این تجاوز استعماری را «تصرفات اسلامی» می خوانند و نخبگان انبوهی از روشنفکران و سیاسیون ایران در مورد این استعمار سکوت کرده و نقد این استعمار را نابجا می دانند. برپایه تحلیل تاریخی و آنتروپولوژیک، مدافعان اسلام مدافعان استعمار هستند و روشنفکران خاموش، مسخ شدگان اند.

اسلام دین ایدئولوژی توتالیتر

ایدئولوژی بلحاظ ساختار جزمی خود توتالیتر است زیرا با اتکا به «حقانیت مطلق» خود هرگونه دیگر فکری را بطور قطع دفع می کند. استالینسم به مطلقیت علمی بودن مارکسیسم و ماتریالیسم تاریخی و رسالت پرولتاریا معتقد است و بناگزیر به توتالیتاریسم منجر می شود. نازیسم به نژاد برتر، پست بودن نژاد سامی، گسترش سرزمین حیانی برای ژرمن ها، اعتقاد داشت و بنابراین به یک نظام توتالیتر منتهی می شود. اینگونه ایدئولوژی ها بنابر طبیعت خود در مقابل آزادی و پلورالیسم و دمکراسی قرار می گیرند. این توتالیتاریسم با ایدئولوژی جزمی و یک دستگاه دولتی متمرکز مشخص می شود. لوئی آلتوسر فیلسوف فرانسوی در تحلیل از حکومت، از دستگاههای ایدئولوژیک دولتی نام می برد. دستگاه ایدئولوژیک از نظر او مجموعه نهادهایی مانند وزارتخانه ها، احزاب، رسانه ها، مدارس، روزنامه ها، بنیادهایی است که مناسبات مسلط را بازتولید می کنند و این بازتولید با خشونت و ایدئولوژی همراه است. با توجه به گفته آلتوسر، در الگوی های توتالیتاریستی بقول مارسل گوشه فیلسوف فرانسوی، این دستگاههای ایدئولوژیک دارای تمرکز بوده و توسط افراد معدود یا دیکتاتور حاکم و یک نظام ایدئولوژیکی، کنترل می شوند

حال پرسش در مورد دین اسلام است. آیا این دین را می توان بعنوان یک دکترین ایدئولوژیک تلقی کرد؟ دین اسلام متکی بر بینش قرآن است. این کتاب دربرگیرنده افسانه های دینی و احکام عبادی و ضوابط رفتاری تعبدی و محرکه های خشونت طلبی است. این کتاب بر اصل قدسی و اراده الهی و ضرورت تسلیم در برابر الله تاکید دارد. اسلام یک دین مبتنی بر قداست است زیرا به قدرت فرای طبیعت و انسان اعتقاد دارد و الله را سرمنشا هستی می داند. ولی همین دین دارای یک نظام ایدئولوژیکی است زیرا بطرز انبوه به قدرت روی زمین و سرسپردگی انسان باور دارد و به روایت قرآن، پیامبر خواهان سرکوب قطعی مخالفان بوده و زمین و ثروت و قدرت را در انحصار خود می خواهد. افزون بر آن تمام تاریخ اسلام پس از مرگ محمد از چهار خلیفه تا امویان و خلافت عثمانی و جمهوری اسلامی و داعش، علیرغم ویژگی های گوناگون و تفاوت آنها، بر قدرت روی زمین و بندگی انسان در برابر قدرت مطلقه حاکمان پای فشرده است. ساختار اسلام دینی ایدئولوژیک است زیرا آسمان را به زمین و به تبعیت انسان از نماینده الله وصل می کند و سعادت اخروی را با تسلیم به حکومت دینی مربوط می داند. این دین سعادت اخروی را با حذف آزادی دنیوی انسانها ممکن می داند.

توتالیتاریسم دینی در محتوای آیات منعکس است و قرآن خشونت مقدس خود را اصل پیروزی الله می داند. مطالعه قرآن براحتی تبعیض و خشونت و سلطه گری بر غیر مومن و عذاب قیامت مورد حمایت قرآن را نشان می دهد. قرآن تاکید دارد که تنبیه و عذاب الهی همه جا اجرا می شود، کافر به «آتش دوزخ» می رود تا «سر و صورت و اندامش پاک بسوزد» (آیه 16 از سوره معارج). قرآن تاکید می کند که منافقان و کافران و مخالفان اسلام «هر جا یافت شوند آنان را گرفته و بطور جدی به قتل رسانید و این سنت خداست» (آیه 61 سوره احزاب). آیات بسیاری در این زمینه یافت می شود: هر جا مشرکان را یافتید به قتل رسانید و از شهر هایشان برانید (بقره، 191). ای مؤمنان کافران را بکشید که در زمین فتنه و فساد دیگری نماند و آئین همه دین خدا گردد (انفال، ۳۹). شما مؤمنان چون با کافران روبرو شدید باید آنان را گردن زنید(محمد، ۴). بکشید در راه خدا که خدا به گفتار و کردار خلق شنوا و داناست.(بقره، ۲۴۴). شما ای اهل ایمان کافران را بکشید و با آنان کارزار کنید تا خدا آنان را بدست شما عذاب کند و خوار گرداند(توبه، 14). آنان در دین شما تمسخر و طعن زنند، آنان را بکشید که انان را سوگند استواری نیست، تا از ترس شمشیر از طعن زدن به اسلام بس کنند.(توبه، ۱۲). همانا کیفر آنان که با خدا و رسول او به جنگ برخیزند و در زمین به فساد کوشند جز این نباشد که انها را به قتل رسانند یا به دار کشند و یا دست و پایشان به خلاف ببرند، یا با نفی بلد و تبعید از سرزمین صالحان دور کنند، این ذلت و خواری عذاب دنیوی انهاست و اما در آخرت باز در دوزخ به عذابی بزرگ معذب خواهند بود.(مائده، ۳۳). در قرآن اینگونه آیات جنایی بسیارند.

اسلام بدون خشونت امکان ناپذیر است. الکسی توکویل در نقادی استعمار فرانسه در الجزایر به محتوای قرآن پرداخته و به نقد آن می نشیند. در مطالعه خود توکویل به پدیده اسلام نیز نقد کرده و می نویسد در قرآن آمده است تمام کسانی که وفادار به اسلام نیستند به جهنم خواهند رفت. بنابه منطق قرآن هر پیامبری فقط باعتبار کشتار دشمنان زیاد توانسته افراد را به اسارت بکشاند. (توکویل، آثار کامل، انتشارات گالیمار پاریس). نکته مورد توجه توکویل شدت خشونت در قرآن است و برآنست که در ادیان دیگر به میزان اسلام، حمایت از خشونت موجود نیست. چند آیه بالا بروشنی خشونت موجود در نوشتار قرآنی را نشان می دهد. هر چند که برخی سعی در کم رنگ کردن داشته و نمی خواهند این خشونت عریان را ببینند و حتا اسلام را دین «صلح» قلمداد می کنند. روشن است که در جامعه بدوی حجاز و در گستره تاریخی آنزمان، خشونت قرآن انعکاسی از خشونت دوران و اجتماع خود است. این خشونت نمی توانسته غایب باشد چون جدال میان محمد و دیگران جدال نظامی و سیاسی و خانوادگی و برای مال و قلمرو و قدرت بوده است. بعلاوه قرآن از میراث تربیت خشونتبار در کتاب عهد عتیق و جوامع سنتی خاورمیانه تاثیر گرفته است.

بنابراین توتالیتاریسم قرآنی معنای تاریخی و فرهنگی دارد و پیشبرد هدف را به اعمال خشونت وابسته می داند. قرآن از ضوابط قانونمند و دیالوگ دور است و تجلی یک خشونت مقدس الهی و سنتی است.  سراسر قرآن از پیامهای سیاسی و نظامی و اجتماعی خشونت آمیز سرشار است. این خشونت گفتاری و تهدید به جهنم و آتش و قتل مخالف، بنیاد اعتقادی قرآن است زیرا الله نیروی مطلقه و جباری است که انسانهای غیرمطیع را نابود می کند. برای قرآن، امر قدسی بر جهان حکم میراند و کسی که این قدسیت را نادیده می گیرد نابود می شود. محمد پیامبر خدا و کلام او کلام الله است و بنابراین این حقیقت قدسی قابل تردید نیست. تردید و شک به تنبیه منجر می گردد. البته ما می دانیم که از نظر جامعه شناسی زبان قرآن در ضمن زبان فرماندهان و حاکمان و سرکوبگران جدیدی است که در جستجوی قدرت و استقرار سلطه هستند. محمد و تمامی خلفای عرب تحکیم قدرت خود را با الهی نشان دادن آن قدرت، میسر می دانند و این روش را بهترین راه برای تحمیل به جامعه می دانند. به این ترتیب توتالیتاریسم اسلام قبل از هرچیز توتالیتاریسم فردی محمد بعنوان رئیس نظامی و سرکرده مسلمانان است. این توتالیتاریسم بر نوشته مقدس تکیه می کند ولی در واقع توتالیتاریسم شخصی و گروه معدود حامی محمد است.

توتالیتاریسم اسلامی در قدرت

 در متن قرآنی جایی برای آزادی انسان و اندیشه او وجود ندارد زیرا مطلقیت خدا تنها قانون است. برخی از روشنفکران ایرانی در همسویی با دینداران، می گویند نمی توان گفت قرآن طرفدار خشونت است زیرا ما به خطای «ذات گرایی» درمی غلتیم. پرسش ما اینجاست که آیا قرآن ستایشگر خشونت و قتل مخالف می باشد یا نه؟ آیات بالا را چگونه باید فهمید؟ این کتاب، یک کتاب تاریخی و سیاسی است و بشکل طبیعی جامعه و نیروهای اجتماعی و فشار و بحران دویست ساله اولیه اسلام را در خود منعکس می کند. از همان ابتدا مخالفان دین رسمی الله بسیارند و مخالفان مکی محمد و دوران پس از آن مخالفان خلیفه بسیارند، بنابراین دستور به کشتار دیگران اتفاقی نیست بلکه برای پیامبر و خلفا یک امر حیاتی است.

اما این توتالیتاریسم دینی فقط در نوشتار نسخه قرآنی نیست. این توتالیتاریسم در جامعه همیشه توام با نهادهای قدرت و دستگاه ایدئولوژیک بوده است. توتالیتاریسم سیاسی چیست؟ توتالیتاریسم با دیکتاتوری فردی و نبود احزاب سیاسی مشخص می شود. توتالیتاریسم هیتلر و استالین متکی بر استبداد فردی و رد هر گونه تنوع سیاسی و پلورالیسم و چندگانگی احزاب سیاسی استوار است. توتالیتاریسم اسلامی موجود در تاریخ سیاسی با وجود نهاد قدرت مستبد امتزاج داشته است. از نظر قرآن احکام تشریعی و احکام تدبیری در یکدیگر تنیده شده است. قرآن هم کتاب عبادی و شریعت است و هم بویژه یک کتاب احکام سیاسی و اجتماعی می باشد. قرآن منشور نظامی سیاسی است و تجلی خواست قدرت سیاسی است. شکل اولیه قدرت اسلامی فرماندهی نظامی خانوداگی و قبیله ای و امتی محمد است. در سوره احزاب می آید:«النَّبِیُّ اَوْلی بِالْمُوءْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ».  پیامبر بعنوان فردی است که برای دخالت در زندگی مردم «اولی» و دارای ولایت است. محمد بمثابه معصوم نه تنها بعنوان مبلغ شرع بلکه به عنوان «ولی امر» و حاکم و رئیس  و مداخله کننده حوزه سیاست و مدیریت و حکومت است. علامه طباطبایی می‌ نویسد: «به دلیل اطلاق آیه شریفه، این اولویت در تمامی امور دنیا و دین است» (طباطبائی، سید محمد حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد باقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ج16، ص413). آیه دیگر قرآن می گوید:«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی»،  ‎ای کسانی که ایمان آورده اید، از خدا و پیامبر و صاحبان امر اطاعت نمایید.(سوره نسا، آیه 59). اطاعت از پیامبر در مورد دستوراتی که برای اداره جامعه اسلامی و از موضع ولایت و حکومت صادر می‌کنند لازم است و لزوم اطاعت از پیامبر مبیّن الهی بودن حکومت است. طباطبایی معتقد است که این آیه تاکیدی بر پیروی از احکام الهی و نیز اطاعت از دستورات برای اداره جامعه اسلامی  است.

بنابراین اسلام برای اعمال قدرت سیاسی است و این قدرت توسط محمد اجرا می شود، اسلام طرفدار مداخله در دنیا و آخرت، مداخله در امر فقهی و امر سیاست و اجتماعی و مداخله در زندگی فردی است. این ویژگی طبیعت سیاسی و توتالیتر اسلام را نمایان می کند. اسلام دینی برای قدرت و برای مزاحمت در تمامی ابعاد جامعه است. افراد جامعه هرگز در آرامش خودمختارانه زندگی نخواهند کرد زیرا اسلام با تحمیل تعبد از درون خانواده تا سطح اجتماع، در جستجوی کنترل است. کنترل فردی خواست الله است تا فرد به «خطا» نرود. برای قرآن فرد مطیع و مومن لازمه حکومت الله است. بنابراین الگوی اطاعت فردی شرط اطاعت از «حکم ولی امر و حاکم» است.

اسلام برای اشغال و استعمار

اسلام دین جنگ است و محمد فرمانده جنگی است. استراتژی محمد پس از اعلام پیامبری تشدید فشار و استقرار دستگاه سیاسی است. در این دوران، پیشبرد جنگها، جمع آوری سپاه مسلمان، تهیه الات جنگی، ارسال نماینده محمد بسوی قریش و یهودیان، تحمیل سیاست مالیاتی جزیه، اجرای برده داری، تصرف املاک خانواده های رقیب، استراتژی تخریب کامل رقیب، تبلیغ سیاست بمثابه دین قدسی، عدم تحمل و آشتی ناپذیری در مورد مخالفان، از جمله سیاست های دستگاه سیاسی و اداری محمد است. دستگاه حکمروایی محمد با دستگاه امپراتوری بیزانس و پارس قابل مقایشه نیست، ولی همین دستگاه که بسرعت در حال شکل گیری است از قواعد معینی و سلسله مراتب مشخصی تبعیت می کند. این دستگاه با غزوات محمد و قواعد حکمروایی بمرور استحکام می یابد.

جنگهای محمد یا غزوات بسیارند. جنگ بدر علیه قریش، جنگ احد با قریش، جنگ بنی النضیر با یهودیان، جنگ خندق، جنگ خیبر علیه یهودیان، جنگ برای فتح مکه، جنگ تبوک با رومی ها، از جمله غزوات محمد است. اغلب این جنگ ها تعرضی و علیه مخالفان و رقیبان و یهودیان بوده اند. هدف مرکزی این جنگ ها تصرف قلمرو و گسترش قدرت سیاسی اسلام است. بر خلاف توضیح رایج که گویا اسلام دین معنویت است و به مال دنیا اعتنایی ندارد، بطور مسلم اسلام از زمان محمد، دکترین جنگ برای ثروت اندوزی و نابودی هویت فرهنگی و اجتماعی و دینی ملتهای دیگر و توتالیتاریسم خونین است. روند تاریخی استقرار اسلام باعتبار خشونت قبیله و جنگهای اشغالی و استعماری میسر گردید. محمد در سال 622 میلادی از مکه به یثرب (مدینه) «هجرت» می کند زیرا قریش مخالف او بود و مخالفان محمد، او را اخراج می کنند. ولی محمد پس از هشت سال جدال و درگیری در سال 630 مکه را تصرف می کند. تا زمان مرگ محمد در سال 632 میلادی تمام قبیله های یهودی و قریشی و یمنی شکست خورده و بخش مهم شبه جزیره حجاز به تصرف قوای محمد درمی آید. تصرف شبه جزیره عربستان شرط مقدماتی حمله و اشغال زمین های غیر عرب است. تصرف مناطق داخلی شبه جزیره حجاز کلید استعمار سرزمین های دیگران است. محمد حمله به سوی شام را در نظر داشت و بعلاوه خواهان اشغال سرزمین های دیگر بود. «تاریخ طبری» از نامه های محمد به سران حکومت های همسایه هراکلیتوس امپراتور بیزانس، نجاشی شاه حبشه و خسروپرویز شاهنشاه ایران می گوید. محمد آنها را به قبول اسلام فراخوانده و آنها را تهدید به جنگ می کند. اهداف جنگی و تجاوز محمد زیر پوشش دین صورت می گیرد ولی روشن  است که این اهداف برای غارت و اشغال و استعمار بوده است. عبدالحسین زرین کوب با بیان گرسنگی و فقر اعراب، روایتی نقل می‌کند که در آن محمد قول «گنج خسروان و قیصران» را به اعراب داده بود. گنج دزدیده برای چه کسی بود؟ بی سبب نیست که پیامبر در قرآن به طرفداران و سربازانش، قول غنیمت می دهد. غنیمت همان چپاول ثروت ملل دیگر برای عربها و قشون محمد است. در استعمار جدید غرب از بدست آوردن مواد خام صحبت می کنند و در استعمار اسلامی، محمد از غنیمت حرف می زند.

در زمان چهار خلیفه عرب جنگ و تجاوز به سرزمین های دیگر گسترش می یابد. سپاه عرب متشکل از دسته های جنگجوی بیابانی و راهزن و مسلمان حریص برای تصرف زمین و غنائم جنگی و تجاوز به زنان و رفتن به بهشت است. در زمان خلافت چهار خلیفه طی سالهای 632 تا 661 میلادی، سر آغاز خلافت و تسلط بر سرزمین های غیر عربی است. جهاد و اشغال توسط حکمرانان مسلمان برای غارت و تصرف زمین های خاورمیانه است. هجوم به سرزمین پارس (ایران) در سال 636 از جنگ قادسیه  آغاز میشود و در تمام دوران ابوبکر و عمر و عثمان و علی، جنگ و تجاوز به سرزمین ایران و سرکوب ایرانیان ادامه می یابد. در سال 638 اورشلیم به اشغال مهاجمان عرب درمی آید. تصرف مصر در سال 642 رخ می دهد. خلافت امویان از سال 661 میلادی تا سقوط در سال 711 میلادی، دوره تجاوزات جدید مانند اشغال دمشق، سقوط کارتاژ، تصرف شمال آفریقا و سپس تصرف اسپانیا و لشگر کشی به قلمرو خاک فرانسه در غرب و در شرق تا اشغال بخش شرقی ایران  و سپس مرزهای هند ادامه دارد. عباسیان از 750 تا 1258 حکومت کرده و بغداد پایتخت آنان است. بسال 1258 قشون مغول بغداد را تخریب می کند. امپراتوری عثمانی که از 1299 میلادی آغاز و در 1923 میلادی پایان می یابد، بنام اسلام به تجاوز و لشگر کشی ادامه داده و بخش های گسترده از خاورمیانه و اروپا و آفریقا را اشغال می کند.

نتیجه گیری از بیان این حوادث نظامی سیاسی از زمان محمد تا دوران عثمانی اینستکه اسلام باعتبار جنگ، خشونت مدام و دستگاه حکومتی، جوامع متعددی را اشغال نموده و به زیر سلطه خونین می کشاند. آیا این لشگرکشی ها جنبه مقدس داشته و فاقد جنبه تجاوزکارانه است؟ آیا جنگ و حاکمیتی که به نفی حقوق انسانهای یک سرزمین انجامیده و در خدمت امتیازداران بیگانه است، می تواند عامل مثبت و دلیل خوشبختی تلقی شود؟ پاسخ منفی است. پیام اولیه اسلام مبنی بر اینکه «ایمان بیاورید تا رستگار شوید»، در حقیقت برای تسلیم جمعیت ها و ملل دیگر است. «رستگاری» در منطق اسلام یعنی بنده شدن برای عرب است. اسلام از ملل دیگر می خواهد تا سیاست توتالیتاریستی عرب را پذیرفته، مومن به حکومت الله شده، تا حاکمان عرب فرمانروایی کنند.

اسلام و سیادت طلبی بر زمین

هدف اسلام چیست؟ طرفداران این دین پاسخ می دهند: «دین اسلامی الهی است و برای نجات بشر است و هدف اسلام نجات بشریت است.» این گفته فاقد هرگونه جنبه علمی و تاریخی است و فقط محصول دروغپردازی و باور خرافی اسلامی است. ذهنیت مسخ شده و استعمار زده آخوندها و نواندیشان دینی، این تبلیغات دینی و ایدئولوژی اسلامی را بمثابه یک امر مثبت قلمداد می کند. حال آنکه این تبلیغات دارای ماهیتی استعماری می باشد. در زمینه تاریخشناسی، تعریف و ستایشی که حکومتگران و نظامیان و مستبدان و جنگجویان در باره خود می دهند، تحلیل علمی نیست. تحلیل علمی به داده ها و پیچیدگی ها توجه داشته و بدور از منافع جانبدارانه و ایدئولوژیک، به بررسی روشمند و ابژکتیو می پردازد. تحلیل علمی در خدمت قدرتمندان نیست بلکه در خدمت دانش و حقیقت است. کار دستگاههای تبلیغاتی هیتلر و استالین و خمینی، نگارش تاریخ نیست. تبلیغات اسلامگرایان برای اسلام و محمد، بررسی تاریخی نیست. تمام دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی و نوشته ها و تریبونهای نواندیشان شیعه ایران و سکوت وهمنوایی روشنفکران چپ و راست، در خدمت توجیه استعمار عرب و سیادت توتالیتاریستی عرب است.

اسلام ایدئولوژی قدرت طلبان و قبیله ها و حاکمان عربی است که از جغرافیای حجاز خارج می شود و در پی سلطه گری بر یک جغرافیای گسترده است. قرآن در ابتدا بیان خواست پیروزی نظامی قبیله ای و سلطه بر قبیله های دیگر می باشد. ولی در زیاده خواهی بعدی، به ایدئولوژی تصرف سرزمین های دیگر مانند سرزمین پارس ها و رومی ها تبدیل می شود. پیام قرآن بر اصل خشونت و جنگ تاکید میکند و آنرا وسیله برده گیری و غنیمت گیری و وسیله تصرف سرزمین و ثروت و قدرت می داند. این اصل، یک اصل بنیادی است. این اصل پایه گذار ایدئولوژی استعماری عرب است. بقول مورخ فرانسوی «هانری پیرن» در کتاب «محمد و شارلمان» اسلام در دوران اولیه اجازه داد تا بسرعت اعراب بر ملل دیگر غلبه کنند. عربها تمدن قبیله ای داشتند و کسانی بودند که دارای اعتقادات جادوگری و بت پرستی بودند و اغلب اوقات مشغول جنگ و جدال بین خود بودند و کار اصلی اشان غارتگری بود. عربها کارشان جنگ و جدال داخلی بود ولی حریص و غارتگر بودند. «ریچارد فرای» شرقشناس و ایرانشناس آمریکایی معتقد است که انگیزه اولیه حمله اعراب به عراق، فتح و یا حکومت کردن نبوده بلکه کسب غنایم بوده‌است. بمعنای دیگر همچون راهزنهای بیابانی مهاجمان در پی غارت بودند. از نظر ریچارد فرای، انگیزه گسترش دین اسلام در مقاطع بعدی ظاهر می‌شود. چشم‌انداز کسب غنایم باعث شد که برخی از اعراب عراق و عربستان به مسلمانان بپیوندند.(کتاب «دوران طلایی پارس»، برگ 55 تا 59). به این ترتیب طرفداران محمد قبل از هرچیز به چپاول توجه داشتند و سپس چپاول و تسلط بر سرزمین دیگران و اجرای استعمار را به سیاست کامل خود تبدیل می کنند. بقول ابن خلدون اسلام مردم عرب را در بستر گرد و غبار جنگ قبیله ای، بوجود می آورد. بمعنای دیگر ابن خلدون تغییر اجتماعی باندهای راهزن شبه جزیره حجاز را نتیجه جنگ می داند. جنگ محمد علیه یهود و کفار و منافق، به یک لشگر در مکه تبدیل می شود و جنگ های اسلامیون علیه ملل دیگر به تشکیل «مردم» یا «امت مسلمان» می انجامد. «امت» محمد، رسالت استعمار دیگران را بعهده دارد.

دو امپراتوری بزرگ بیزانس و پارس ثروتمند بودند و عربها را وسوسه می کرد. این دو قدرت بزرگ بخاطر دشواری های درونی و فساد و جنگ و بحران سیاسی خسته بودند و در برابر آنها، عربها با انگیزه قوی غارت و تخریب بودند. هجوم عربها برای غارت و اشغال آغاز شد و رشد کرد و این دو قدرت فرو ریختند. می توان گفت که یزدگرد سوم زمان فرتوتی دولت و سپاهیان ایران بود و جنگ رستم فرخزاد در سال 636 نمی توانست جریان حوادث را تغییر دهد. دوران پایانی ساسانیان بحران و اختلاف و قتل در درون خانواده شاهی و نزدیکان اوج گرفت و بقول عبدالحسین زرین کوب در «دوقرن سکوت» سپاه یاغی شده بود و موبدان قدرت و نفوذ پیدا کرده بودند و در ریا و تعصب و دروغ و رشوه غرق بودند. در این دوران، قبل از یزدگرد سوم، طی فقط چهار سال 10 پادشاه ساسانی بقدرت می رسند. آشفتگی های داخلی افزایش میابد و ثبات سیاسی و نظامی و اجتماعی از بین رفته است. این شرایط، پیروزی باندها و راهزنان و لشگریان عرب را آسان می سازد.

«ژان پل رو» مورخ فرانسوی  می نویسد تصرف ایران توسط عربها، ایرانیان را مجبور می کند تا دین اسلام عربها را قبول کنند و از دین «مزدایسم» خود دور شوند. عربها با تهاجم خود بلافاصله نظام مالیاتی جزیه و خراج را به ایرانیان تحمیل کرده و با تمام قدرت زبان ایرانیان را ممنوع نموده و آثار فرهنگی و هنری را نابود می کنند. محمد معین و عبدالحسین زرین کوب و ابن خلدون بر این باورند که اعراب کتابخانه بزرگ نیشابور را خراب کرده و به آتش کشیدند. عربها برای تحمیل دین خود، مراکز نیایش زرتشت را تخریب می کنند. عربها زبان و هویت ملل زیادی را نابود ساختند ولی در مورد ایرانیان این کار ساده نبود. زیر فشار عرب و فناتیسم عربیت، زبان فارسی مقاومت می کند. الفبای پهلوی حذف می شود ولی زبان فارسی به تکیه گاه هویت تاریخی برای ایرانیان تبدیل می شود. زبان مردم سرزمینهای سوریه و مصر و تونس و الجزایر و عراق ازبین رفته و مردم عرب می شوند، ولی ایرانیان زبان خود را حفظ می کنند. باید یادآوری نمود که زبان ایرانی پس می رود ولی دوباره زنده می شود و بعداز یک دوره خاموشی این زبان شاهکارهای بزرگی می آفریند. بهرحال با حاکمیت عرب «اسلامیزاسیون» ایران  در جریان است و مردم زیر فشار خودسرانه و استبداد حاکمان حریص در تنگنا قرار دارند. همه ایرانیان از این شرایط تسلط عرب درد کشیدند (ژان پل رو، «تاریخ ایران و ایرانیان، از ابتدا تا امروز»، چاپ فایار پاریس 2006).

اسلام سیادت بر زمین را می خواهد و این دیدگاه امپریالیستی هر گونه کشتار و جنگ و توطئه را توجیه می نماید. بعلاوه تهییج مهاجمان عرب برای غارت و تخریب مردم دیگر و نفی فرهنگ غیر اسلامی، امری است که با روانشناسی تخریب همگونی دارد. «روانشناسی خود تخریبی» حالتی است که فرد را بسوی تخریب و مرگ خود می کشاند. حال آنکه «روانشناسی تخریب» رفتاری پاتولوژیکی است که فرد را بسوی تخریب و مرگ دیگران می کشاند. محمد در جامعه ای رشد کرده که روانشناسی تخریب برجسته و ساختاری است. جنگهای مدام میان قبیله قریشی و میان این قبیله با قبایل دیگر مشخصه دائمی و رفتار همیشگی است. هستی اجتماعی این قبایل در تخریب متقابل است و به همین خاطر است که این قبایل فاقد تمدن و شهریت و هنر و معماری بودند. تمایل نظامی و خشونت طلبی و تخریب نزد محمد و یارانش، در اسلام ابعاد جدیدی بخود می گیرد و میزان ویرانگری را در بالاترین سطح قرار می دهد. جنگ و جدال قبیله به جنگ و تجاوز علیه ملت های دیگر تبدیل می شود. تخریب عناصر درونی عرب در ادامه خود به تخریب علیه ملل دیگر تغییر می کند. این بار قدرت انهدام کلان است و دسته های حریص و آزمند و غارتگر اسلام رفتار تخریب را علیه سرزمین پارس بسیج می کنند. این تخریب برای نفی هویت و نفی شخصیتی و فرهنگی ایرانیان است. این دسته ها گاه با محرکه های دینی ولی بخصوص با محرکه های جنسی و محرکه های غنیمت گیری و چپاول بسوی مرزهای ناشناخته حرکت می کنند تا فقط نابود کنند و چپاول کنند و زنان را باسارت بگیرند. آنها می دانند که در جنگ زمینی اگر نابود شوند، در «حیات» پس از مرگ به باکره های بهشتی و امتیازات مادی و جنسی بهشتی که قرآن وعده داده، می رسند.

تهاجم مقدس برای استعمار مقدس

استعمار چیست؟ اشغال یک سرزمین بر اساس سلطه سیاسی خارجی و بهره برداری اقتصادی توسط اشغال گران، بمعنای استعمار است. استعمار گاه بشکل آرام و اغلب با خشونت و کشتار همراه است و نفی حقوق قضایی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی مردم کشور اشغال شده می باشد. گاه از نئوکلونیالیسم یا استعمار نو صحبت می شود و منظور اجرای همان سیاست سیادت طلبی بشیوه های دیگر است. استعمار مستلزم حاکم و محکوم بوده و محکوم فاقد شخصیت حقوقی برابر است. استعمار نفی شخصیت انسانهای یک قلمرو جغرافیایی بوده و نقش اصلی اش حفظ منافع و امتیازات برای اشغالگران است. بطور کلی در غرب یکی از دلایل توجیه استعمار آنست که این سیاست نقش تمدن آفرین دارد زیرا منجر به بهبود شرایط اقتصادی شده و توسعه شهریت و راه سازی و زندگی فرهنگی و اجتماعی را فراهم می سازد. از این دیدگاه، پدیده استعمار مثبت ارزیابی می شود. روشن است که اهداف اعلام شده استعمارگر و تبلیغات در خودستایی استعمارگران، ملاک علمی نمی تواند باشد. آنچه که اساسی است واقعیت رابطه سلطه خشونتبار علیه صاحبان واقعی یک سرزمین است. استعمار اروپا در آفریقا، استعمار آمریکا در ویتنام، استعمار شوروی در اروپای شرقی، استعمار ژاپن در چین، استعمار انگلیس در ایرلند و هند، استعمار فرانسه در الجزایر، زیر پوشش تمدن و برادری و آزادی، صورت گرفته است. ولی علیرغم این گفتمان مثبت، رابطه با کشورهای مستعمره و زیر سلطه، یک رابطه استعماری و انقیادی بوده است.

حال آیا اسلام دین استعماری است یا خیر؟ روشن است که رابطه خلافت اسلامی با تمام سرزمین های زیر سلطه استعماری بوده است. اسلام ادعای «آخرین دین» را کرده و خود را «دین به حق» معرفی می نماید. مرتضا مطهری بر پایه بینش استعماری خود از تجاوز عرب حمایت کرده و می گوید: «اسلام به ایران حیاتی تازه بخشید. تمدن در حال انحطاط ایران به واسطه اسلام جان تازه گرفت و شکل تازه ای یافت». ما می دانیم که اسلام آخرین دین نیست و یکی از زشت ترین ادیان در برخورد به حقوق انسانی و آزادی است. در زمان حمله عرب نظام سیاسی ایران دستخوش بحران بود ولی این امر ماهیت تجاوز اسلام و غارتگران مسلمان تغییر نمی دهد. بعلاوه همه حاکمان عرب علیه ایرانیان بودند و خواهان نابودی «عجم» بودند. کینه اعراب به ایرانیان بی اندازه بود و نه تنها محمد و ابوبکر و عمر و عثمان ضد ایرانیان بود بلکه بعلاوه علی ابن ابیطالب و دو فرزند او حسین و حسن در سرکوب و جنایت علیه ایرانیان شرکت داشتند. بر خلاف گفته مطهری ایران بازنده بود. اسلام متجاوزترین دین در جهان خاکی ما بوده است. یهودیت ادعای تبلیغ بیرونی و جهاد ندارد. کتاب انجیل مشوق غنیمت گیری و خشونت نسبت به  ملل دیگر نیست. قرآن بطرز آشکار و انبوه، مبلغ جهاد و خشونت و تبعیض بین مردم است و دارای گرایش انحصارطالبانه و زورگویانه می باشد. چرا منطق قرآن از توتالیتاریسم به استعمار می انجامد؟

یکم، قرآن و پراتیک محمد هر چند در یک درگیری و جدال داخلی قبایل و ضدیت با یهودی ها و مسیحیان قابل فهم است ولی همین امر منجر به سیادت طلبی خشن شده و این عامل، یکی از پایه های استعمار را تشکیل می دهد زیرا جبر و زور در مناسبات اجتماعی از مشخصات استعمارگران است. هر چند قرآن جهاد و قتل را در راه الله می داند ولی ما می فهمیم که این گفتمان یک ایدئولوژی برای سلطه گری است. جهاد و قتل در قرآن، همان توتالیتاریسم علیه مخالف و علیه ملل دیگر است. استعمار اسلامی برده گرا، خشونت گرا و تبعیض گرست.

دوم، برخی آیات قران مشوق جنگ علیه همسایگان است. از آنجا که جنگ در اسلام با جمع آوری اجباری غنیمت و ثروت، محروم نمودن مردم یک سرزمین از حقوقشان، اجرای بردگی و جزیه و خراج دادن، گره خورده است بنابراین قرآن منطبق با نظریه استعماری است. تمایل به استعمار در قرآن منعکس است: «ای رسول با اعرابی که از جنگ تخلف کردند بگو به زودی برای جنگ با قومی شجاع و نیرومند(فارس و روم) دعوت می شوید که جنگ و مبارزه کنید تا وقتی که تسلیم شوند.»(قرآن، قمشه ای، سوره فتح آیه 16). در همین سوره، قرآن عربها را تشویق به جنگ و تجاوزمیکند و به آنها وعده «غنیمتهای» فراوان و «باغهای بهشتی» می دهد. در ابتدا محمد در یثرب و مکه به جنگ و جدال با مخالفان پرداخت. زمانی که قصد فتح مکه را داشت مجبور شد عهدنامه حدیبیه امضا کند تا در سال جاری به مکه نرود ولی سال دیگر این امکان باز باشد. برای محمد پیروزی در مکه و بر حریفان داخلی، شرایط اساسی برای کشورگشائی استعماری پارس است. بنابراین ایدئولوژی قرآنی، سیاست استعمارگر است.

سوم، تاریخ اسلام تاریخ اشغال سرزمین های دیگر و اقدام به انهدام فرهنگ و زبان و دین دیگران است. تهاجم عرب به ایران زمین با هدف تسلط استعماری کامل صورت گرفت. این تجاوز برای غارت ثروت، برای برده کردن زنان، برای تحمیل مالیات، برای نابودی زبان فارسی، برای نابودی دین باستانی، برای بنده کردن و مسخ کردن ایرانیان و برای قدرت سیاسی خلیفه گری بود. این تجاوز در پی انهدام ایرانیت بود. عربها یک جمعیت با مناسبات اجتماعی عقب مانده و قبیله ای و فاقد نظام سازمان یافته اداری و حافظ نظام برده داری بودند. حمله آنان به ایران عامل سقوط اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی و اداری بود. حمله عرب بمعنای فروافتادن یک شاهنشاهی به خلیفه گری سامی و تخریب یک تمدن بشمار می آید. استعمار عرب در زمان چهار خلیفه و بنی امیه، برای ایرانیان جز فلاکت و سیه روزی و تاراج ثروت کشور و نفی شخصیت انسانی ایرانیان نتیجه دیگری نداشت. بر خلاف تبلیغات آخوند و نواندیش دینی که مدافع استعمار عرب هستند و استعمار اسلامی را «فتوحات اسلام» معرفی می کنند، باید تاکید کرد که ایران زمین برای یک دوره طولانی زیر سیطره خشونت بار و استعماری عرب قرار گرفت و مبارزات ایرانیان مانند جنبش ابومسلم خراسانی یک مبارزه ضداستعماری بود.

چهارم، استعمار اسلامی با توتالیتاریسم عجین شده زیرا، کشتار ایرانیان، عبودیت اجباری و بردگی ایرانیان، محرومیت فرهنگی ایرانیان، ضربه روانی ایرانیان، مستلزم تحکیم قدرت استعمارگران اسلامی است. استعمارگر عرب، اثبات خود را از طریق نفی کامل استعمار شده می بیند. تاریخ نشان می دهد که آسیب های سنگین این استعمار اسلامی بر روان ایرانیان بسیار سنگین بوده و منجر به ازخودبیگانگی ایرانیان شده است. ایرانیان قربانی اسلام شده اند.

جلال ایجادی

جامعه شناس دانشگاه پاریس

اسلام، دین استعماری و توتالیتاریسم

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.