تروریسم حکومت اسلامی ایران و فشار های آمریکا

آیا تروریسم در فرانسه و بلژیک، حمله «بربرهای وحشی» به‌اروپاست! (بخش چهارم و پایانی): بهرام رحمانی

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

تروریسم حکومت اسلامی ایران و فشار های آمریکا

Bahram-Rahmani-e1391256831378

با تحولات جهان طی سه دهه و نیم اخیر، فروپاشی بلوک شرق، قدرت گرفتن بلوک‌های اقتصادی-‌سیاسی جدید، رشد بنیادگرایی اسلامی، رشد ناسیونالیسم، راسیسم و نازیسم، بحران اقتصاد جهانی، ایالات متحده نگران از دست‌دادن تدریجی برتری اقتصادی و سیاسی خود است. رکود اقتصادی از یک‌سو، و تعمیق و تسریع شکل‌گیری اروپای واحد از سوی دیگر، بر هراس آمریکا افزوده است. هدف اصلی ایالات متحده از حمله نظامی به‌افغانستان و عراق و لیبی احیاء و حفظ هژمونی سیاسی و اقتصادی خود در منطقه است. 

با استفاده از جنگ عراق، آمریکا موفق به‌ایجاد شکاف میان کشورهای عضو اتحادیه اروپا شده و توانست پایگاه اقتصادی و نظامی خود در خاورمیانه را استحکام بخشد.

عملکرد کشورها درعرصه رقابت‌های بین‌المللی تابعی از ساختار قدرت جهانی است که بروز هر تغییر عمده در آن به‌واسطه دگرگونی معادله منافع-‌هزینه‌ها، به‌تغییر عمل‌کرد کشورها در سیاست خارجی و رقابت‌های بین‌المللی منتهی می‌گردد. 

در جهان دو قطبی، قدرت‌های بزرگ، به‌علت واکنش قدرت رقیب(و هزینه‌های ناشی از آن)، تمایل کم‌تری به‌تغییر شرایط موجود کشورهای به‌اصطلاح «جهان سوم» و برهم زدن تقسیم منافع داشته‌اند و این در حالی است که در جهان تک‌قطبی پس از جنگ سرد نگرش آمریکا نسبت به‌منافع استراتژیک تغییر یافته، میل و گرایش آن جهت مداخله در امور سایر کشورها افزوده شده، و دست آن برای پرداختن به‌درگیری‌های نظامی بازتر شده است.

پس از فروپاشی بلوک شرق، جهان وارد دوران جدیدی شده است که طی آن آینده روابط بین‌المللی و نظم جهانی از کانال نبرد و رقابت میان دولت‌های قوی و یا اتحادیه‌های منطقه‌ای شکل گرفته و به‌تقسیم مجدد جهان و تغیر جغرافیای سیاسی آن خواهد انجامید. از این منظر، جنگ اول خلیج فارس، جنگ افغانستان، و جنگ دوم خلیج فارس ابزاری برای بازسازی روابط بین‌المللی است. هدف آمریکا از جنگ عراق، نه بازسازی عراق، بلکه بازسازی روابط بین‌المللی است، و اعتراض فرانسه، روسیه، و آلمان به‌ایالات متحده در حقیقت اعتراض این کشورها به‌جایگاه آتی آمریکا در این نظم و سهم اندک آنان در این خصوص است. بازسازی روابط بین‌المللی تنها به‌معنی تجدید نظر در مرزهای جغرافیایی و ایجاد کشورهای جدید نیست، بلکه در چارچوب مرزهای کنونی نیز باید جایگاه کشورها در روابط بین‌المللی، از طریق چگونگی رابطه با آمریکا، باز تعریف شود. 

این نظریه بر این باور است که تحولات عظیم تکنولوژی نظامی سه دهه اخیر، خود یکی از علل اصلی وقوع جنگ‌های اخیر است. بدین معنی که این تحولات با بالا بردن کارآیی و دقت سلاح‌ها، کاهش تلفات انسانی(به‌ویژه برای قدرت صاحب تکنولوژی برتر)، بالا بردن سرعت درگیری و کوتاه کردن مدت جنگ، مداخلات نظامی را آسان‌تر و محتمل‌تر کرده است.

طبق این نظریه، به‌دلیل انقلاب تکنولوژی جنگ، از یک‌سو، و دگرگون شدن ساختار قدرت بین‌المللی، از سوی دیگر، در آینده شاهد درگیری‌های نظامی بیش‌تری برای تغییر جغرافیای سیاسی و تغییر ساختار قدرت خواهیم بود. این نظریه حمله نظامی آمریکا به‌افغانستان و عراق و لیبی را نمودهای اولیه این پدیده می‌داند. 

جهان گشایی آمریکا و متحدانش، برای دست‌یابی به‌منابع نفتی و مواد خام بنا بر این نظریه، مبارزه با تروریسم و بنیادگرایی اسلامی دستاویزی برای توسعه‌طلبی ایالات متحده در خاورمیانه برای دست‌یابی و کنترل منابع نفتی خلیج فارس و … است.

اما منقدین بر این باورند که این موضع‌گیری، با توجه به‌هزینه‌های سرسام‌آور جنگ، هزینه بازسازی چاه‌های نفت عراق، دسترسی بازار غرب به‌نفت منطقه، و این که در نهایت بهای نفت توسط مکانیزم عرضه و تقاضای بازار تعیین می‌شود، با منطق اقتصادی سازگار نیست.
برای مثال، اقتصاد دان برجسته ویلیام نوردهاس، با استفاده از یک مدل اقتصادی و داده‌های موجود از جنگ‌های افغانستان، بوسنی و هایتی، هزینه جنگ عراق را، بعد از در نظر گرفتن پیآمدهای مثبت آن بر بازار نفت و اقتصاد آمریکا، برای یک سناریوی جنگ کوتاه متجاوز از 99 بلیون دلار تخمین زده است.

صنعت نفت عراق پس از بیست سال جنگ و محاصره اقتصادی با وضعیتی بسیار بحرانی روبه‌روست. برای مثال، بر حسب تخمین‌های پیش از جنگ، بازگرداندن سطح تولید نفت عراق به‌سال 1980، یعنی 5/3 ملیون بشکه در روز، مستلزم 7 تا 8 بیلیون دلار سرمایه‌گذاری است. با توجه به‌خسارات ناشی از جنگ اخیر و زیان‌های منتج از به‌آتش کشیدن چاه‌های نفت، سرمایه‌گذاری لازم احتمالا به 9 تا 10 بلیون دلار بالغ خواهد گردید. افزایش سطح تولید نفت به 6 بیلیون بشکه در روز نیازمند 30 تا 40 بیلیون دلار سرمایه‌گذاری است که از توان اقتصادی دولت عراق خارج است. در آمد نفت عراق پیش از جنگ فعلی بر 10 بیلیون دلار در سال بالغ می‌گردید. طبق این برآوردها، هدف اصلی حمله نظامی آمریکا به‌عراق،از منظر بازار نفت، حداکثر تامین امنیت و کنترل نفت خاورمیانه و نه دست‌یابی به‌نفت ارزان قیمت است. 

این نظریه، که از طرفداران بسیاری در میان مردم و نیروهای سیاسی خاورمیانه برخوردارست، لشکرکشی آمریکا به‌عراق را توطئه اسراییلی‌ها و طرفداران آمریکایی آنان می‌داند. 

این نگرش تا بدان جا پیش می‌رود که حتی در واقعه 11 سپتامبر به‌دنبال رد پای سازمان‌های اطلاعاتی آمریکا و اسراییل می‌گردد.

یک نگرش دیگر، لشکرکشی آمریکا به‌عراق را بخشی از سیاست جدید آمریکا برای برقراری صلح در خاورمیانه می‌داند. طبق این نظریه، با پایان جنگ سرد، منافع اقتصادی و سیاسی آمریکا در خاورمیانه با ادامه جنگ میان اسراییل و کشورهای عرب سازگار نیست. 

از سوی دیگر، تجربه دهه‌های اخیر آمریکا نشان داده است که استقرار صلح میان اسراییل و فلسطین از طریق مذاکرات بین‌المللی و فشارهای دیپلماتیک میسر نیست. از این‌رو، لشکرکشی آمریکا به‌عراق مرحله‌ای از استراتژی جدید آمریکا برای بازسازی ساختار قدرت در خاورمیانه و استقرار صلح در منطقه است. 

چخوف، چنین می‌نگارد که اگر در پرده اول نمایشنامه تفنگی را بر روی دیوار آویزان دیدید برای آن‌ست که در پرده آخر شلیک شود. یک مثال دیگر می‌گوید، اگر می‌خواهی علت یک جنگ را بدانی، از خود بپرس چه کسی از آن نفع خواهد برد. بر پایه این دو انگیزه، این نظریه علت اصلی جنگ‌های اخیر آمریکا را در مازاد تولید صنایع نظامی آمریکا و در منافع اقتصادی صاحبان این صنایع جست‌وجو می‌کند. 

با وجود پایان جنگ سرد، قریب به‌یک بلیون دلار در سال صرف تسلیحات نظامی می‌شود. صنایع نظامی آمریکا از سهم قابل ملاحظه‌ای در اقتصاد کشور برخوردار بوده، و صاحبان آن در ساختار قدرت سیاسی دارای نیروی تعیین‌کننده‌ای هستند.

طبق این نظریه، پس از جنگ جهانی دوم، ایالات متحده همواره از بودجه نظامی خود به‌عنوان ابزاری برای تنظیم نوسانات اقتصادی بهره‌برداری کرده است. بدین معنی که برای برون رفت از رکود اقتصادی، بودجه نظامی را افزایش داده تا بدین وسیله با افزایش فشار تقاضا، اقتصاد کشور را از رکود رهایی بخشد. از اواسط دهه هشتاد تاکنون، آمریکا پذیرای دو رکود اقتصادی شدید بوده است که هر دو با افزایش بودجه نظامی کشور و مداخلات نظامی عرصه بین‌المللی توام بوده‌اند. این نظریه علت حملات اخیر آمریکا به افغانستان و عراق را در این رابطه توضیح می‌دهد. 

رشد اقتصاد انفورماتیک و گسترش روندهای جهانی اقتصاد و سیاست، ایالات متحده را عمیقا دگرگون کرده است. اما سرعت سریع این تحولات در سه دهه اخیر اقشار سنتی جامعه آمریکا را، که ناتوان از همراهی با این تحولات هستند، رادیکالیزه کرده و موجب پیدایش و رونق ناسیونالیسم افراطی و هژمونی‌طلب، و قدرت گرفتن نیروهای مذهبی افراطی و نیروهای مخالف حقوق مدنی شده است.

این نیروها، با حمایت مالی مدیران شرکت‌های بزرگ اقتصاد کهنه که در دهه 90 به‌شدت در معرض تهدید تحولات اقتصادی قرار گرفتند، توانستند حول محور جورج بوش متحد شده و قدرت سیاسی را در اختیار خود گیرند. طبق این نظریه روی‌آوری دولت آمریکا به‌اتخاذ سیاست‌های اقتصادی حمایتی، خروج از عضویت در پیمان کاهش آلودگی محیط زیست کیوتو، افزایش بودجه نظامی، اتخاذ سیاست‌های جنگ‌طلبانه برای حل بحران‌های بین‌المللی، همه و همه بازتاب واکنش سیاسی جامعه آمریکا به‌تحولات ساختاری اقتصادی-‌اجتماعی داخلی است.

این نظریه تاکید دارد که نیروهایی که اکنون قدرت سیاسی در آمریکا را به‌دست گرفته‌اند، بنا برخصلت اجتماعی و سیاسی‌شان، اساسا ناجی استقرار صلح در خاورمیانه نخواهند بود.

بررسی علل لشکرکشی آمریکا به‌عراق، نشان می‌دهد که دخالت نظامی آمریکا در عراق برآیندی از مجموعه عوامل کوتاه‌مدت و بلند‌مدت، از جمله منافع استراتژیک آمریکا در منطقه، تغییر ساختار قدرت در عرصه سیاست جهانی، تغییرات اجتماعی و سیاسی جامعه آمریکا، رشد گرایشات تروریستی اسلامی، حمله تروریستی 11 سپتامبر،عدم حقانیت حکومت دیکتاتوری صدام حسین، ناکامی سیاست تحریم اقتصادی و کنترل نظامی عراق، و ناتوانی اپوزیسیون سکولار عراق در ایجاد یک آلترناتیو موثر بوده است.

روشن است که اهمیت استراتژیک نفت را نیز نمی‌توان نادیده گرفت. اما تغییرات بنیادی در ساختار قدرت سیاسی جهان، تغییرات ساختاری جامعه آمریکا، رشد بنیادگرایی، واقعه 11 سپتامبر، و ضرورت نوسازی ساختار سیاسی کشورهای عرب نیز به‌همان اندازه حائز اهمیت هستند.

در چنین وضعیتی سئوال این است که آیا عامل اصلی جنگ‌هایی چون: جنگ جهانی اول با 17 میلیون کشته؛ جنگ جهانی دوم با 50-55 میلیون کشته؛ بمب اتمی ناکازاکی با 200 هزار کشته؛ جنگ ویتنام با 5 میلیون کشته؛ جنگ در بوسنی با 500 هزار کشته شده‌اند؟

سازمان ملل اعلام کرد بیش‌ترین تلفات غیرنظامیان در افغانستان از سال 2009 تاکنون مربوط به‌سال گذشته میلادی‌(2015) بوده است.

بر اساس آمار سازمان ملل، شمار تلفات غیرنظامیان در سال 2015، بالغ بر 11 هزار و 2 تن بوده است که از این تعداد 3 هزار و 545 نفر کشته و حدود هفت هزار و 460 تن دیگر مجروح بودند.

بنا بر این گزارش، سهم عمده‌ای از تلفات درگیری‌های مرگ‌بار میان نیروهای دولتی و گروه‌های جنگ‌طلب در افغانستان به‌طور خاص مربوط به‌زنان و کودکان بوده است، به‌طوری که نرخ تلفات زنان افزایش 37 درصدی را نشان می‌دهد. کودکان نیز با افزایش 14 درصدی نرخ تلفات خود در سال گذشته بهای سنگینی را پرداخت کردند.

هم‌چنین حمله هوایی آمریکا در ماه اکتبر گذشته به‌بیمارستان پزشکان بدون مرز که به‌کشته‌شدن 42 تن از کارکنان، بیماران و اعضای خانواده آنان انجامید و 43 مجروح بر جای گذاشت عامل اصلی افزایش 9 درصدی تلفات غیرنظامیان توسط نیروهای خارجی بوده است.

سازمان ملل از سال 2009، ثبت نظام‌مند تلفات غیرنظامیان در افغانستان را آغاز کرده و تاکنون حدود 59 هزار مورد مرگ و جراحت را ثبت کرده است.

آمریکا و هم‌پیمانان این کشور سال 2001، به‌بهانه جنگ علیه تروریسم به‌افغانستان حمله کردند. اگر چه این تهاجم حکومت طالبان را سرنگون کرد، اما ناامنی، بی‌ثباتی و خشونت، هم‌چنان در نقاط مختلف این کشور، موج می‌زند.

با توجه به‌این واقعیات، ماموریت «حمایت قاطع» ناتو برای آموزش‌دادن و حمایت از نیروهای امنیتی افغانستان در سال 2015 شروع شده است. اما 13 هزار سرباز ناتو که در افغانستان باقی مانده‌اند، برای جنگیدن نیستند، بلکه 350 هزار سرباز افغانستان را در جنگ علیه مخالفن آموزش و مشاوره می‌دهند. یکی از وظایف این ماموریت به‌طور مثال، تقویت «قابلیت‌های جمع‌آوری اطلاعات» نیروهای افغانستان است.

طبق گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس، سازمان ملل در گزارش جدید خود درباره آمار خشونت در عراق، کشتار غیرنظامیان را «هولناک» توصیف کرده است.

بر اساس آمار سازمان ملل، دست‌کم 18 هزار و 802 غیرنظامی از ابتدای ژانویه 2014 تا 31 اکتبر 2015‌-11‌ دی 1392 تا 9 آبان 1394 در عراق، کشته شده‌اند.

گزارش سازمان ملل، شمار زخمی‌شدگان طی مدت مذکور را 36 هزار و 245 نفر ذکر کرده است. در این گزارش، هم‌چنین جزییات قتل افراد توسط گروه تروریستی داعش آمده است. از جمله روش‌های کشتار غیرنظامیان توسط این گروه تروریستی اسلامی، به‌قتل با شلیک، جدا کردن سر از بدن، زنده سوزاندن و پرت‌کردن افراد از بام ساختمان‌ها اشاره شده است.

این گزارش، هم‌چنین اعلام کرده است که تصور می‌شود 3 هزار و 500 نفر که اکثر آن‌ها زن و کودک عضو جامعه اقلیت ایزدی‌های عراق هستند به‌عنوان برده در اسارت گروه تروریستی داعش به‌سر می‌برند.

داعش در تابستان 2014، با حمله به‌خاک عراق بخش‌هایی از غرب و شمال این کشور را اشغال کرد و مهم‌ترین بحران امنیتی عراق طی سال‌های اخیر را رقم زد.

با وجود پیش‌روی‌های ارتش و نیروهای عراق و نیروهای «مقاومت شیعه» به‌فرماندهی سپاه پاسداران حکومت اسلامی ایران طی یک سال گذشته، هنوز بخش‌های زیادی از مناطق مهم این کشور از جمله شهر موصل در اشغال داعش قرار داد.

سازمان بهداشت جهانی، آمار کشته‌شدگان تهاجم 6 هفته نخست حمله عربستان و حامیانش به‌یمن را بیش از یک هزار و 250 تن و زخمی‌شدگان را پنج هزار و 44 تن اعلام کرده است.

حدود چهار ماه است که یمن، به‌عنوان یک حلقه جدید به‌زنجیره خاک و خون در خاورمیانه وارد شده؛ بعد از افغانستان، عراق، سوریه، پاکستان، لبنان، فلسطین اشغالی، لیبی، مصر، سودان، سومالی، آفریقای مرکزی و…

یمن از ‌سال 2011، گرفتار بحران سیاسی بود، اما از 26 مارس 2015، ائتلافی از کشورهای عربی منطقه به‌سرکردگی عربستان سعودی و علیه انصارالله، حملات هوایی به‌‌این کشور را آغاز کردند. کاخ سفید با صدور بیانیه‌ای حمایت «اوباما» از عملیات نظامی ائتلاف عربستان در یمن را رسما اعلام کرد.

 

دهم ژوئن 2015، به‌درخواست سازمان ملل، آتش‌بس در یمن اعلام شد. پس از آن هم چندین آتش‌بسِ مقطعی اعلام، ولی همگی آن‌ها هنوز شروع نشده، نقض شدند، چون نیروهای سعودی پذیرش آتش‌بس را مشروط به برآورده‌شدن خواسته‌های نیروهای ائتلاف عنوان کرده و از پذیرش درخواست‌های بین‌المللی برای پایان جنگ سر باز می‌زدند.

هم‌چنین آمارها آوارگی میلیون‌ها نفر بر اثر محاصره مردم این کشور را گزارش داده‌اند. سازمان ملل از یک‌سو در جدیدترین آمار از نیاز 80‌ درصد از مردم یمن، یعنی چیزی حدود 22 ‌میلیون نفر به‌کمک‌های فوری خبر می‌دهد. قربانی اول و آخر تجاوز به‌یمن غیرنظامیان بوده و هستند؛ با این حال قطع‌نامه سازمان، متجاوزان و مسببان این وضعیت را تمجید و تایید می‌کند.

قطع‌نامه 2216 سازمان ملل، صراحتا بر حقانیت «عبدربه منصور الهادی» رییس‌جمهور یمن تاکید مجدد می‌کند!

او در سال 2012، به‌عنوان تنها نامزد به‌ریاست جمهوری یمن برگزیده شد. او در اصل نامزد توافقی این انتخابات بود که بر پایه توافق سیاسی عربستان و آمریکا برای انتقال مسالمت‌آمیز قدرت در یمن، قرار شده بود بر سر کار بیاید تا مرحله انتقالی یا گذار را اداره کند. انتخاب او پس از ماه‌ها تظاهرات اعتراض‌آمیز مردمی صورت گرفت.

«منصور الهادی»، بعد از درگیری‌های چند ماهه در یمن جنوبی و شمالی، 21 فوریه 2014، از صنعا گریخته و به‌عربستان پناهنده شده بود. او بعد از ماه‌ها با حمایت عربستان سعودی و اتلاف آن به‌یمن برگشته اما جنگ هم‌چنان ادامه دارد.

انصارالله یا حوثی‌ها، همواره از سوی حکومت اسلامی ایران مورد حمایت قرار گرفته‌اند و در این کشور نیز رقابت عربستان سعودی و حکومت اسلامی ایران قابل پرده‌پوشی نیست.

شبکه تلویزیونی الجزیره عربی گزارش داده که وقایع لیبی، برای مردم این کشور هزاران کشته و ده‌ها هزار زخمی به‌همراه داشت، اما سال‌های پس از آن نیز شاهد موج ترورهای سیاسی بوده و قربانیان زیادی با عملیات ترور، کشته می‌شوند.

از آغاز خیزش مردمی در لیبی، از فوریه سال 2011 تا کشته‌شدن معمر قذافی در اکتبر همان سال، پنج هزار نفر از شهروندان لیبی کشته شدند. این آمار را وزارت جان‌باختگان و مفقودان لیبی اعلام کرده است. تعداد زخمی‌ها نیز به‌بیست و یک هزار نفر رسید که هزار نفر از آنان از افراد معلول بوده است.

به‌گزارش پایگاه خبری لیبیا هرالد، گروه غیردولتی موسوم به‌شمار اجساد لیبیایی در جدیدترین گزارش خود رقم کشته‌شدن یک هزار و 523 نفر بر اثر خشونت در سال 2015 را اعلام کرد. این رقم در قیاس با آمار سال 2014، 54 درصد کاهش یافته است. شمار کشته شدگان لیبیایی بر اثر خشونت و حمله‌های تروریستی در سال 2014 2 هزار و 825 نفر اعلام شد.

شهر بنغازی با یک سوم کل آمار کشته‌ها‌(491 نفر) در صدر فهرست و پس از آن شهر سرت با 235 نفر، صبحا با 172 نفر، درنه با 145 نفر و طرابلس‌(پایتخت) با 113 نفر در رتبه‌های بعدی قرار دارند.

گروه تروریستی داعش که از مدت‌ها قبل برای تاسیس امارت جدید در صبراته واقع در 70 کیلومتری غرب طرابلس و مرکز تولیدات گاز صادراتی لیبی برنامه‌ریزی کرده بود، روز نوزدهم آذرماه 1394-‌ 10 دسامبر 2015، بالاخره این شهر را امارت جدید خود اعلام کرد.

منابع نظامی یمن ششم ژوئن گذشته، از اشغال شهر هراوه لیبی از سوی داعش و افزایش خطر آن برای اروپا خبر دادند.

هراوه در هفتاد کیلومتری شرق سرت در جاده ارتباطی میان النوفلیه و بن جواد در منطقه الوادی الاحمر واقع شده است. این منطقه ساحلی زیبا و جمعیت میلیونی دارد و از مناطق پرجمعیت در منطقه سرت است. بیش‌تر افراد آن را افراد قبایل الولاد سلیمان معروف تشکیل می‌دهند و پس از شهر سبها دومین مرکز تجمع این قبایل است. ساکنان آن پیشه کشاورزی دارند و به‌دام‌داری نیز اشتغال دارند. ماهیگیری نیز طی سالیان اخیر به‌حرفه‌های این منطقه افزوده شده است.

خبرگزاری رویترز، به‌نقل از سازمان بین‌المللی مهاجرت اعلام کرد: بیش‌تر موارد مرگ در بخش مرکزی دریای مدیترانه، یعنی مسیری که قاچاقچیان انسان از طریق لیبی از آن استفاده می‌کردند، روی داده است.

بر اساس همین آمار، ماه آوریل-‌فروردین 1394، با ثبت حدود 1250 مورد مرگ، خونین‌ترین ماه سال 2015 بوده است. تنها در یک سانحه در سواحل لیبی در سال 2015، بیش از 800 نفر مردند و تنها 28 نفر از این سانحه جان سالم به‌در بردند. بنابراین گزارش، تعداد افراد غرق شده در مدیترانه در سال 2014، 3 هزار و 270 نفر اعلام شده بود.

مدیر کل سازمان بین‌المللی مهاجرت در بیانیه‌ای تصریح کرد: تعداد بالای افراد کشته‌شده که از مناقشه و فقر فراری بودند تکان‌دهنده و غیرقابل توجیه است.

پس از منطقه مدیترانه، مرگ‌بارترین منطقه برای آوارگان جنوب شرق آسیا، به‌ویژه منطقه خلیج بنگال، دریای اندمان، مالزی و تایلند با ثبت حدود 800 مورد مرگ در سال 2015 بوده است.

اخیرا روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز، در گزارشی عنوان کرد تاکنون حدود 470 هزار نفر در سوریه بر اثر جنگ جان خود را از دست داده‌اند. بنابراین گزارش، تعداد کشته‌های جنگ سوریه از یک سال و نیم قبل دو برابر شده است.

سازمان دیده‌بان حقوق بشر سوریه، شمار قربانیان جنگ در این کشور را یک میلیون و پانصد هزار نفر اعلام کرد.

بر اساس این گزارش، آمار سازمان‌(غیردولتی) حقوق بشر سوریه نشان می‌دهد از ابتدای آغاز جنگ در این کشور در ماه مارس سال 2011 تاکنون، یک میلیون و پانصد هزار نفر کشته شدند.

بر اساس این آمار، جنگ سوریه دو میلیون مجروح و معلول و هم‌چنین یازده میلیون آواره بر جای گذاشته است.

دیده‌بان حقوق بشر سوریه تاکید کرد از سرنوشت بیست هزار نفر در زندان‌های حکومت سوریه و پنج هزار ربوده شده در زندان‌های داعش اطلاعی در دست نیست.

همان‌طور که در بالا اشاره کردیم درست در همین روزهایی که تمام جهان، به‌ویژه مردم اروپا عزادار جان‌باختگان عملیات تروریستی فرودگاه و مترو بلژیک هستند در دو کشور عراق و پاکستان تازه‌ترین عملیات تروریستی جان صدها انسان را گرفت و یا زخمی کرد.

ترور‌هایی که در فرانسه و بلژیک به‌وقوع پیوسته و به‌درستی هم‌دردی جهانی را به‌دنبال داشته اما سئوال این است که چرا چنین همبستگی جهانی با انسان‌هایی که اتفاقا توسط گروه‌های تروریستی اسلامی و هم‌فکران همان تروریست‌ها هر روزه در لیبی، عراق، افغانستان، سوریه، پاکستان، نیجریه، سودان، مالی، سومالی و… اتفاق می‌افتد به‌وجود نمی‌آید؟! این دوگانگی و نگرش به‌جان و حرمت و موجودیت انسان ها، از کجا نشئت می‌گیرد؟ واقعا چه کسانی غیر از حکومت‌های سرمایه‌داری قدرت‌پرست و پول‌پرست و گروه‌های دست‌ساخته آن‌ها، شرکت‌های چند ملیتی، به‌ویژه آن‌هایی که به‌تولید و فروش سلاح مشغولند عامل این همه جنگ و خونریزی، کشتار و ترور و غارت اموال عمومی جوامع مختلف هستند؟!

اما یک سئوال اساسی‌تر این است که این جوانانی که در بلژیک دست به‌عملیات انتحاری و ترور زدند چرا خود و انسان‌های بی‌گناه را این چنین از بین می‌برند؟ در حالی که بسیاری از این‌ها جوان‌ها تحصیل‌کرده خود بلژیک و فرانسه بودند؟ واقعا چه عللی باعث شده که هزاران جوانان خارجی‌تبار، حتی متولد کشورهای غربی و تحصیل‌کرده جذب نیروهای مرتجع و تروریستی هم‌چون داعش شوند؟ آیا حاشیه‌نشینی و زندگی در گتوها، بیکاری و فقر، تحقیر و فشارهای نژادپرستی و حمله حکومت‌های غربی به‌قاره‌های آسیا و آفریقا از عوامل مهم و عکس‌العمل متقابل این جوانان نیست؟

در مورد تروریسم دولت‌های غربی و کشتار مردم به‌اصطلاح «جهان سوم»، اگر به‌تاریخ دور نرویم کافی‌ست که به‌وقایع این سه دهه اخیر، نگاهی بیاندازیم تا به‌سادگی ببینیم از اولین حمله نیروهای آمریکایی به‌عراق در دوران پدر بوش در راستای برقراری «نظم نوین جهانی» تا جنگ داخلی امروز سوریه، چند میلیون انسان جان خود را از دست داده و معلول و یا آواره شده‌‌اند. چند ده هزار زندانی در زندان‌های مختلف سازمان «سیا» در کشورهای مختلف جهان و دولت‌های مستبد دیگر در زیر شکنجه شکنجه‌گران حرفه‌ای آن‌ها، مورد تجاوز قرار گرفته و یا جان داده‌اند!

نتیجه یک پژوهش بین‌المللی، نشان می‌دهد که شمار قربانیان حملات تروریستی در دنیا به‌شدت بالا رفته است. در سال 2014 جهان شاهد رشد کم‌سابقه تلفات انسانی در پی عملیات تروریستی بوده است. به‌گزارش انستیتو صلح و اقتصاد در لندن، 32 هزار و ششصد و پنجاه نفر در حملات تروریستی کشته شده‌اند که این آمار افزایشی 80 درصدی نسبت به‌سال 2013 را نشان می‌دهد.

طبق پژوهش‌های این نهاد، هزینه اقتصادی تروریسم جهانی نیز به شکل فزاینده‌ای رشد کرده است: این خسارت در سال 2014 معادل 53 میلیارد دلار بوده که ده برابر میزان آن در سال 2000 است.

پیامدها و خسارات تروریسم تنها به‌کشورهای غربی محدود نبوده‌اند بلکه شامل افغانستان، عراق، نیجریه، پاکستان و سوریه نیز می‌شوند. 78 درصد ترورها در کشورهای یادشده رخ داده‌اند. گزارش انستیتوی یادشده روز سه‌شنبه 17 نوامبر در لندن منتشر شد، وخیم‌ترین وضعیت در عراق عنوان شده؛ کشوری که آمار قربانیان حوادث تروریستی آن در سال 2014 حدود ده هزار نفر بوده است.

در گزارش این انستیتو که بر پایه داده‌های دانشگاه مریلند آمریکا استوار شده، دلایل متعددی برای رویکردهای تروریستی برشمرده شده‌اند. استیو کیل‌لی، مدیر این نهاد، تفاوت محرک‌های تروریسم در کشورهای توسعه‌یافته و توسعه‌نیافته را کاملا متفاوت ارزیابی کرده است: «در غرب دلایل اقتصادی‌ـ‌اجتماعی، بیکاری جوانان و مواد مخدر عامل گرایش به‌تروریسم هستند. در خارج از حوزه اروپا و کشورهایی که عضو سازمان همکاری‌ اقتصادی و توسعه نیستند، رابطه مستقیمی بین کشمکش‌های سیاسی، فساد اداری و خشونت وجود دارد».

کیل‌لی افزوده که از میان یازده کشوری که به‌شدت درگیر تروریسم هستند، ده کشور بالاترین نرخ آوارگی و پناه‌جویی را دارند. در پژوهش انستیتو صلح و اقتصاد تاکید شده که حدود 92 درصد تمام حملات تروریستی در فاصله سال‌های 1989 تا 2014، در کشورهایی روی داده‌اند که درگیر خشونت و مناقشات سیاسی بوده‌اند.

انستیتو صلح و اقتصاد در لندن، یک نهاد تحقیقاتی جهانی است که درباره صلح و منافع اقتصادی صلح فعالیت می‌کند.

در گزارش سازمان بین‌المللی آکسفام که در زمینه ریشه‌کن کردن فقر، گرسنگی و بی‌عدالتی فعالیت می‌کند اعلام شده است نابرابری توزیع ثروت بین مردم جهان در فاصله سال‌های 2010 تا 2015 بیش‌تر شده است.

بر اساس این گزارش در 5 سال گذشته، ثروت این 62 نفر بیش از 43 درصد رشد داشته است و در سال 2015  به‌اندازه تولید ناخالص داخلی کشور صنعتی کانادا(یکی از اعضای گروه هفت کشور صنعتی) رسیده است.

آکسفام اعلام کرده است سال 2015 سال از سرگیری رشد و شکوفایی اقتصادی پس از بحران‌های اقتصادی پس از 2008 بوده است اما از این روند رشد افراد ثروتمند و توانگر استفاده کرده‌اند و به‌فقرا و طبقه متوسط بهره چندانی نرسیده است.

در گزارش آکسفام، هم‌چنین به‌افزایش شکاف درآمدی و دستمزدی بین زنان و مردان نیز اشاره شده و تاکید شده است این شکاف به‌جای جبران و کاهش، تشدید شده است. از میان 62 ثروتمند مطالعه شده 53 تن از آن‌ها مرد هستند.

برای مثال ثروت بیل گیتس مدیر عامل شرکت مایکروسافت‌(2/79 میلیارد دلار) از مجموع تولید ناخالص داخلی دو کشور بلاروس و سریلانکا بیش‌تر است و یا دارایی‌های کارلوس اسلیم سرمایه‌دار بزرگ مخابراتی  با ثروتی بیش از 77 میلیارد دلار از مجموع تولید ناخالص داخلی لبنان و اروگوئه بیش‌تر است.

آکسفام در گزارش خود تاکید کرده است در سال‌های گذشته، جهان شاهد افزایش شکاف بین درآمدها و دستمزدها نیز بوده است. برای مثال در آمریکا از سال 2009 بدین سو دستمزد و حقوق مدیران برخی شرکت‌های آمریکایی تا سطح 55 درصد افزایش داشته است در حالی که تغییر چندانی در دریافتی و دستمزد کارمندان و کارگران عادی روی نداده است.

سال گذشته بانک جهانی رقم کف درآمدی‌(هر نفر) برای تخمین فقر شدید را تغییر داد و از 25/1 دلار در هر روز به 90/1 دلار در هر روز تغییر داد. هم اکنون در آمارگیری‌های جهانی هر فردی که روزانه کم‌تر از 90/1 دلار آمریکا درآمد داشته باشد، فقیر شدید محسوب می‌شود. تصور کنید با این مبلغ در بسیاری از کشورهای جهان، حتی یک ساندویچ نیز نمی‌توان تهیه کرد؟!

نهایتا سیستم ستم‌گر و استثمارگر سرمایه‌داری جهانی، از هر امکانی برای تبلیغ کالاهای خود، حتی برای فروش سلاح‌هایشان از هر امکانی سوء‌استفاده می‌کند. به‌عنوان مثال، «شنل قرمزی» از مشهورترین قصه‌های جهان است. این قصه قدیمی آلمانی درباره دختری کوچک و گرگی است که می‌خواهد دختر و مادربزرگش را بخورد.

«آملیا هامیلتون» این روایت از قصه «شنل قرمزی» را نوشته و با پشتیبانی «انجمن ملی سلاح‌-NRA‌« منتشر کرده است. «انجمن ملی سلاح» سازمانی آمریکایی است که هدفش ترویج مالکیت سلاح‌های گرم و آموزش نحوه استفاده از آن در آمریکاست.

کسانی که برای تشدید قوانین خرید و فروش سلاح مبارزه می‌کنند با وحشت نسبت به انتشار روایت یاد شده از «شنل قرمزی» واکنش نشان داده‌اند.

«کارزار برادی برای جلوگیری از خشونت مسلحانه» عمل «انجمن ملی سلاح» را «نفرت‌انگیز و غیراخلاقی» و در خدمت بازاریابی دانسته است.

این سازمان غیرانتفاعی که برای کنترل سلاح و علیه خشونت مسلحانه فعالیت می‌کند، در رابطه با روایت جدید از «شنل قرمزی» گفت: «قصه با واقعیت خشن تفاوت دارد؛ در واقعیت هر روز حدود 50 کودک و نوجوان در آمریکا بر اثر شلیک گلوله زخمی یا کشته می‌شوند».‌(منبع: دویچه‌وله)

یا خبرگزاری رویترز، گزارشی از حضور مداحان ایرانی در جنگ‌های داخلی سوریه منتشر کرده است؛ مداحانی عمدتا نزدیک به‌علی خامنه‌ای رهبر حکومت اسلامی ایران، که بارها تصاویرشان با لباس‌های نظامی در شبکه‌های اجتماعی منتشر شده است.

در این گزارش آمده است: صدای مردی که صورتی پوشیده از ریش دارد و به‌گردنش چفیه‌ای رنگی انداخته، بلند شد، در حالی که شعری دینی را می‌خواند. اطراف او هم ایرانی‌هایی تجمع کرده بودند که سینه می‌زدند و بسیاری از آن‌ها شور گرفته بودند.

سعید حدادیان در سوریه، مداح مشهور ایرانی، در میان داوطلبان جنگ در سوریه، سروده‌اش را می‌خواند. ویدیوی این مراسم ماه ژانویه 2016، در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد که نشان از نقش سیاسی رو به‌افزایش مداحانی دارد که از سوی مقامات حکومت اسلامی ایران حمایت می‌شوند.

در دوره اخیر، مداحان نقش برجسته‌ای در افزایش شور و انگیزه برای حضور نظامی در سوریه ایفا کردند. انستیتوی مطالعاتی واشینگتن برای سیاست‌های خاوردور می‌گوید که ماه گذشته، شمار کشته‌شدگان ایرانی در سوریه در حمایت از نظام بشار اسد رییس جمهوری سوریه، به 58 تن رسید که یک رکورد است».

حدادیان که عکس‌هایش هنگام حضور در جنگ سوریه با لباس نظامی منتشر شده در حالی دور بدنش را تیرهای مسلسل بسته بود، در ویدیویی که در اینترنت منتشر شده می‌گوید: «به‌سوریه رفتم تا از جنگ‌جویان قدردانی کنم. آن‌ها کاری انجام می‌دهند که ما نمی‌توانیم آن را انجام دهیم».

دست‌کم شش مداح مشهور به‌سوریه سفر کرده‌اند. عکس‌ها و فیلم‌های ویدیویی آن‌ها نیز در این سفرها در سایت‌ها و شبکه‌های اجتماعی منتشر شد.

در ایران، سی‌دی‌های مداحی‌ها روبه‌روی مساجد فروخته می‌شود. در تهران کلاس‌های آموزش مداحی برگزار می‌شود. مداحان مشهور با سپاه پاسداران در ارتباط هستند که مهم‌ترین قدرت نظامی و اقتصادی در ایران به‌شمار می‌آید. موسسه‌های حکومتی هم به‌مداحان حقوق پراخت می‌کنند و تسهیلات دیگر ارائه می‌دهند.

حدادیان بارها در حضور علی خامنه‌ای و قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس مداحی کرده است. او هم‌چنین عکس‌هایی با محمود احمدی‌نژاد رییس جمهوری پیشین ایران دارد که از سال 2005 تا 2013 حکومت کرد؛‌ دوره‌ای که شاهد شکوفایی مداحی‌ها در ایران بود.

مداحان در تجمعات بسیجی‌ها سروده‌هایی با خواست سرکوب اعتراض‌ها می‌خوانند. شماری از مداحان هم از جمله نیروهای سرکوبگر اعتراض‌ها هستند.

پشتیبانی حکومت اسلامی از مداحان، هم‌اکنون از راه موسسه‌ای خیریه به‌نام «بنیاد» که دولت بخش اصلی بودجه آن را فراهم می‌کند.

در جمع‌بندی می‌توان تاکید کرد که ترورها و حملاتی که گروه‌های فاشیستی و نژادپرست علیه پناه‌جویان در کشورهای اروپایی و اسکاندیناوی راه می‌اندازند کسی نمی‌گوید که اروپاییان تروریست و راسیست هستند؛ اما اگر چهار نفر خارجی وابسته به‌گروه‌های اسلامی دست به‌ترورهای وحشیانه می‌زند بلافاصله عمدتا انگشت اتهام به‌ویژه از سوی گرایشات و رسانه‌های راست به‌سوی خارجیانی گرفته می‌شود که از نظر آن‌ها، اتفاقا همه خارجیان «مسلمان» هستند پس تروریست‌اند! البته امروز در اثر عملکرد غیرانسانی سیستم سرمایه‌داری جهانی و دولت‌های سرمایه‌داری، تنها گروه‌های کله تراشیده‌های نازیست‌ها و خارجی‌ستیزها نیستند که در خیابان‌ها به‌خارجی‌تباران و کمپ‌های پناهندگی حمله می‌کنند، بلکه نمایندگان کت و شلوار پوش و کراوات‌زن و اطوکشیده و سانتیمانتال آن‌ها در همه پارلمان‌های اروپایی حضور دارند و همواره بر طبل خارجی‌ستیزی می‌کوبند. همه گروه‌های راسیستی و نازیستی، همانند گروه‌های مسلح اسلامی و حکومت‌های حامی تروریست‌ها، تروریست و ضدآزادی و انسانیت هستند.

هم‌چنین این دولت‌های غربی با همکاری دولت‌های منطقه‌ای نزدیک به‌خودشان و هم‌چنین گروه‌های تروریستی اسلامی و غیراسلامی در طراحی کودتاها، راه‌انداختن جنگ داخلی و فرقه‌ای و فاشیستی و منطقه‌ای، جهان را به‌حدی ناامن کرده‌اند که امروز هیچ انسانی، حتی در مسافرت با قطار، هواپیما، اتوبوس  و… حضور در مناطق و سواحل توریستی، رستوران‌ها، هتل‌ها و حتی مراکز خرید و شلوغ شهرها و به‌طور کلی در هیچ جا احساس امنیت نمی‌کند و نگران است که هر آن صدای انفجاری بشنود و…

جنگ و صلح‌های شکننده و متزلزل به‌ویژه در خاورمیانه؛ هم‌چنان ادامه دارد. به‌یک معنی جنگ جهانی سوم روی نداده است اما همه دولت‌های جهان هر کدام به‌اندازه توان و بضاعت‌شان در جنگ‌هایی نظیر اوکراین، سوریه، عراق، لیبی، افغانستان و برخی کشورهای آفریقایی شرکت دارند و هر کدام به‌دنبال منافع اقتصادی و سیاسی و نظامی خود می‌گردند. یا به‌عبارت دیگر، هیچ‌کدام از این دولت‌های غربی و شرقی موجود کم‌ترین اهمیتی به‌صلح و آرامش، امنیت و جان شهروندان نمی‌دهند. همه‌ هستی نکبت‌بارشان‌ در کسب سود بیش‌تر و ثروت‌اندوزی و قدرت خلاصه می‌شود.

موسسه بین‌المللی آکسفام در گزارش ژانویه 2016 خود، اعلام کرد تنها ثروت 62 نفر در جهان معادل مجموع ثروت 5/3 میلیارد نفر‌(حدود نصف جمعیت جهان) است.

همه این اقدامات سیستم سرمایه‌داری و دولت‌های حامی سرمایه، از یک‌سو در راستای کسب سود بیش‌تر توسط نهادهای جهانی سرمایه‌داری، بنگاه‌ها، بازارهای بورس، بانک‌ها، شرکت‌های چندملیتی، صنایع اسلحه‌سازی و دولت‌های سرمایه‌داری جهان؛ و از سوی دیگر سرکوب مدوام جنبش‌های سیاسی‌-‌اجتماعی آزادی‌خواه و برابری‌طلب و جنبش‌های اجتماعی و در راس همه جنبش کارگری سوسیالیستی است. بنابراین، تنها نیرویی که می‌تواند جلو این همه وحشی‌گری سیستم سرمایه‌داری و دولت‌های حافظ سرمایه‌داری را بگیرد و چهره جهان موجود را به‌نفع بشریت تغییر دهد تنها از عهده جنبش کارگری سوسیالیستی برمی‌آید. به‌عبارت دیگر تا روزی که طبقه کارگر کشورهای جهان به‌عنوان اجتماعی‌ترین و نیرومندترین و موثرترین نیروی طبقاتی، به‌ویژه در عرصه تولید نیازهای بشر دارد به‌طور جدی و متشکل و متحد و هدف‌مند وارد صحنه سیاسی جوامع مختلف نشود، بعید به‌نظر می‌آید که بربریت سرمایه‌داری و دولت‌های آن، به‌این سادگی‌ها پایان پذیرد!

چهارشنبه هجدهم فروردین 1395 – شش آوریل 2016

ضمایم:

* نامه آلبرت انیشتین به زیگموند فروید: جنگ برای چه؟

یک پزشک: دوست گرامی؛

آیا راهی وجود دارد تا بتوان جان آدمی را از شر جنگ نجات داد؟ امروزه به‌‌‌‌‌‌‌‌طورکلی پذیرفته‌‌‌‌‌‌‌‌اند که با پیشرفت‌‌‌‌‌‌‌‌های فن، این مسئله دیگر برای بشر متمدن، جنبه‌‌‌‌‌‌‌‌ حیاتی پیدا کرده است، منتها کلیه‌‌‌‌‌‌‌‌ تلاش‌‌‌‌‌‌‌‌های شدیدی که برای حل این مشکل مبذول گشته، هنوز به‌جایی نرسیده است و جا دارد که بی‌‌‌‌‌‌‌‌اندازه نگران باشیم

برای من که از قید تعصب‌‌‌‌‌‌‌‌های ملی رها هستم، ظاهر کار -‌یعنی چند و چون سازمان‌‌‌‌‌‌‌‌دهی راه‌‌‌‌‌‌‌‌حل جنگ- ساده می‌‌‌‌‌‌‌‌نماید:

کافی است دولت‌‌‌‌‌‌‌‌ها برای حل و فصل کلیه‌‌‌‌‌‌‌‌ درگیری‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که بین آن‌‌‌‌‌‌‌‌ها بروز می‌‌‌‌‌‌‌‌نماید مرجعی برپا کنند که اختیار قانون‌‌‌‌‌‌‌‌گزاری و حق داوری داشته باشد و متعهد شوند از مقررات آن دستگاه پیروی نمایند و کلیه‌‌‌‌‌‌‌‌ اختلاف‌‌‌‌‌‌‌‌های خود را به‌آن‌‌‌‌‌‌‌‌جا رجوع کنند. ولی نخستین اشکال، همین‌جا بروز می‌‌‌‌‌‌‌‌کند: هر دادگاه، نهادی انسانی است و چنان‌‌‌‌‌‌‌‌چه برای اجرای حکم خود، قدرت لازم را نداشته باشد، کمابیش در اتخاذ رای، تسلیم فشارهای خارج می‌‌‌‌‌‌‌‌گردد.

این نکته را هم نباید از یاد برد که حق و زور، همواره پیوندی ناگسستنی با هم داشته‌‌‌‌‌‌‌‌اند. احکام یک دستگاه قضایی تنها زمانی به‌آرمان عدالت نزدیک می‌‌‌‌‌‌‌‌شود که جامعه هم بتواند نیروهای لازم را برای حفظ احترام آن عدالت، فراهم بیاورد. پس اینک از برپاساختن بنیادی فراکشوری، که دادگاهش از اقتداری برخوردار باشد و اجرای کامل احکامش را تضمین نماید، بسیار به‌دور هستیم…

عطش قدرت در طبقه‌‌‌‌‌‌‌‌ حاکم هر کشور، مجال نمی‌‌‌‌‌‌‌‌دهد که آن طبقه به‌محدود شدن اقتدار خود تن بدهد. این قدرت سیاسی غالبا از قدرت اقتصادی گروهی دیگر سیراب می‌گردد… گروهی که برای آنان، جنگ، تولیدکردن و تجارت جنگ‌‌‌‌‌‌‌‌افزار، فرصتی است برای کسب سود و افزایش قدرت.

این جز گام اول شناخت نیست، بی‌‌‌‌‌‌‌‌درنگ این مسئله مطرح می‌‌‌‌‌‌‌‌شود:

این گروه اقلیت ناچیز چگونه می‌‌‌‌‌‌‌‌تواند توده‌‌‌‌‌‌‌‌ عظیم مردم را که جز رنج و تهیدستی بهره‌‌‌‌‌‌‌‌ای نمی‌‌‌‌‌‌‌‌برند به‌خدمت جاه‌‌‌‌‌‌‌‌طلبی‌‌‌‌‌‌‌‌های خویش در بیاورد؟… نخستین پاسخی که به‌نظر می‌‌‌‌‌‌‌‌رسد این است: این اقلیت پیش از هر چیزف مدرسه‌‌‌‌‌‌‌‌ها و مطبوعات و عموما سازمان‌های دینی را در دست دارد و به‌یاری این‌‌‌‌‌‌‌‌گونه امکانات است که بر احساسات توده‌‌‌‌‌‌‌‌ها غلبه می‌‌‌‌‌‌‌‌کند و آن را جهت می‌‌‌‌‌‌‌‌دهد و از ایشان ابزاری کور می‌‌‌‌‌‌‌‌سازد

منتها این پاسخ هنوز نمی‌‌‌‌‌‌‌‌تواند رشته‌‌‌‌‌‌‌‌ عوامل را توضیح دهد. چه رازی است که با وسایلی که گفته شد، توده‌‌‌‌‌‌‌‌ مردم اجازه می‌‌‌‌‌‌‌‌دهند تا مرحله‌‌‌‌‌‌‌‌ جنون و فداشدن، شعله‌‌‌‌‌‌‌‌ور گردد؟ تنها پاسخی که به ذهن من می‌‌‌‌‌‌‌‌رسد، این است:

انسان در ذات خود به‌ویران‌‌‌‌‌‌‌‌گری و کین گرایشی دارد. در حالت غیرعادی است که گُر می‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد، منتها بیدارکردن این خصلت، بسیار آسان است و به‌سرعت به‌یک بیماری ذهنی همگانی می‌‌‌‌‌‌‌‌انجامد. انگار در میان کلیه‌‌‌‌‌‌‌‌ عوامل، این از همه اساسی‌‌‌‌‌‌‌‌تر و مرموزتر است

و آخرین پرسش: آیا امکان دارد که پیشرفت روحی، انسان را برای مقابله با بیماری ویران‌‌‌‌‌‌‌‌گری و کینه‌‌‌‌‌‌‌‌توزی بهتر مجهز سازد؟ منظور من تنها کسانی نیست که از تعلیم و تربیت، بی‌‌‌‌‌‌‌‌بهره و به‌‌‌‌‌‌‌‌اصطلاح عامی‌‌‌‌‌‌‌‌اند، من دریافته‌‌‌‌‌‌‌‌ام که همان به‌‌‌‌‌‌‌‌اصطلاح «خواص» هستند که بیش‌تر شکار آسان شوم‌‌‌‌‌‌‌‌ترین تلقین‌‌‌‌‌‌‌‌های عمومی می‌‌‌‌‌‌‌‌شوند.

***

* متن زیر بیانیه‌ای است که آلبرت اینشتین، این دانشمند نامی جهان، در باب جنگ نوشته است و سیمای انسانی و سوسیالیستی خود را در این نوشته کوتاه نشان داده است:

گفتاری از آلبرت اینشتین:

بی‏گمان اگر منابع و ذخایر جهان به‌درستی تقسیم می‏شد و ما نیز چون بردگان، اسیر دست نظریه‌ها و سنت‏های سرسخت اقتصادی نمی‏بودیم، هم پول و کار و هم مواد غذایی به‌اندازه کافی برای همه وجود می‏داشت. پیش از هر چیز اما، نباید اجازه دهیم که از اندیشه‏ها و تلاش‏‏های سازنده ما جلوگیری شود و از فعالیت‏هایمان در جهت تدارک جنگی جدید سوءاستفاده شود. من نیز همانند متفکر بزرگ آمریکایی، بنجامین فرانکلین بر این باورم که «هرگز جنگی خوب و صلحی بد وجود نداشته است». من نه تنها صلح ‏طلبم، بلکه صلح‌‏طلبی مبارزه جویم که برای برقراری صلح باتمام وجود می‏جنگد. هیچ چیز قادر به‌از میان برداشتن جنگ نیست، مگر آن که انسان‏ها خود از رفتن به‌جبهه سر باز زنند. برای تحقق آرمان‏های بزرگ، نخست اقلیتی مبارز، تلاش و کوشش می‏کند. آیا بهتر نیست در راه صلح که به‌آن ایمان داریم رنج کشید تا در جنگ که به آن باوری نیست، نابود شد؟ هر جنگ حلقه‏ای است که به‌زنجیر بدبختی بشر افزوده می‏شود و مانع رشد انسان می‌گردد. از این‌رو سرپیچی عده‏ای هر چند کم از شرکت در جنگ، می‏تواند نمایش‏گر اعتراض عمومی علیه آن باشد. توده‏های مردم، اگر در معرض تبلیغات مسموم قرار نگیرند، هرگز هوای جنگ در سر ندارند و باید به‌آن‌ها در مقابل این تبلیغات مصونیت داد. باید فرزندان خود را در مقابل نظامی‏گری «واکسینه» کنیم، و این کار زمانی ممکن می‏گردد که آنان را با روح صلح‏طلبی تربیت کنیم. بدبختانه ملت‏ها با هدف‏های نادرست تربیت شده‏اند. در کتاب‏های درسی به‌جنگ ارج می‏نهند و وحشت و خرابی‏های آن را نادیده می‏گیرند و از این طریق کینه‏توزی را به‌کودکان تلقین می‏کنند. من اما می‏خواهم آشتی بیاموزم نه نفرت، عشق بیاموزم نه جنگ.

کتاب‏های درسی از نو باید نوشته شوند تا بتوانند به‌جای دامن‌زدن به‌اختلافات قدیمی و ابدی ساختن پیشداوری‏های بی‏مورد، روح تازه‏ای در نظام آموزشی ما بدمند. تربیت از گهواره آغاز می‏شود و بر عهده مادران جهان است که کودکان خود را صلح‌خواه و صلح‏‌دوست تربیت کنند. البته ممکن نخواهد بود که غرایز جنگ‌طلبی را در محدوده یک نسل از میان برداشت، حتی مطلوب نخواهد بود که این غریزه را به‌کل ریشه‏‌کن کرد. انسان‏ها باید همواره مبارزه کنند، اما مبارزه در راهی ارزشمند و نه در محدوده‏‌های موهوم و با تعصبات نژادی و با انگیزه زیادخواهی که بیش‌تر تحت لوای میهن دوستی صورت می‏گیرد. سلاح ما خرد ماست، نه توپ و تانک.

چه جهان زیبایی می‏توانستیم بسازیم، اگر تمام نیرویی که در یک جنگ به‌هدر می‏رود در خدمت سازندگی به‌کار می‏گرفتیم. یک دهم از نیروی تلف شده در جنگ جهانی اول و بخش کوچکی از ثروتی که برای تولید تسلیحات و گازهای سمی از میان رفت، کافی بود تا زندگی بایسته‏ای برای انسان‏های کشورهای درگیر جنگ فراهم آورد و از فاجعه گرسنگی و بیکاری جلوگیری کرد.

ما امروز به‌همان اندازه که برای جنگ ایثار و ازخود گذشتگی نشان دادیم، باید در راه صلح نیز آماده فداکاری باشیم. هیچ چیز برای من مهم‏تر از مسئله صلح نیست. جز این، هر آن‌چه می‏گویم و هر آن‌چه انجام می‏دهم، قادر به‌تغییر ساخت جهان نیست. اما شاید ندای من بتواند در خدمت امری بزرگ قرار گیرد، ندایی که اتحاد انسان‏ها و صلح در جهان را فریاد می‏زند.

؟؟؟؟

bahram.rehmani@gmail.com

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.