به مناسبت ۶۵ سالگی تیرباران حسین فاطمی، مرد بی باک نهضت ملی ایران.
فرهنگ قاسمی
آوای اوست
تو گفتی،
ز مهر و عشق،
جهان بگرفت جان
و خرد آغوش بگشود،
در همبسته بودی.
بگفتم،
پس چرا جنگ و تباهی،
فقر و استبداد
بر مردمان و بر زمین،
پیوسته بودی؟
بگفتی،
به مهر و دوستی،
چرخِ گردون راست و در نیکی بگردد!
اگر بیدار شدی
و در کردار نیک،
برجسته بودی؟
بگفتم،
تو اگر راستگویی؟
چرا این همبستگی،
پیوسته و پیوسته
بر زمین و مردمانش ،
نه،
بنشسته بودی؟
پیرِ ما،
برخاست،
با نگاهی خشک و چشمان گریان
قامتی خم گشته از بیداد های خونین
با دلی چرکین ز بازیگران عصر استبداد
به خاک آلوده و زخمی،
از رزم های دیرین!
بگفتا،
هرگز، هرگز ما را،
شکستی در کار نیست،
با مردمان خویش،
استبدادِ سیاه و فقرِ نامیمون را،
یا به پیروزی،
یا با آغازی دگر،
تنها توان،
بشکسته بودی.
بگفتا،
بگشای چشم، بجوی راه رهائی
به جوش و بر خروش تا واژگونی،
که چون آریم جهانی نو،
بر عاشقانِ این آفتاب،
نورسته بودی.
بگفتم،
ندیدم من،
بنائی بی ستون در هیچ دیاری،
بهم سازیم و ستون استواری را بر آریم
که از بنیان بر مردمان،
وابسته بودی.
بگفتا،
مذمت ها کشید،
این خاک و آن قوم بزرگش،
ز استبدادِ دین و دولت،
خوشا آن ملتی،
پیوسته، این همبستگی را به تدبیر،
بشکسته بودی.
بگفتی،
خوشا روزی که سامانی بسازیم،
به دست مردمان، در ملک شان،
آشیان و دیوانی بسازیم،
درخت مهر و دوستی میوه بر آرد،
زمینش سبز و خاکش پر بار، ز عشق،
آرسته بودی.
بگفتا، پیر ما،
بیا،
بیا، چون آوازه خوان شهر بیداد،
گمگشته،
در کوچه های تنگ و تاریکِ این تاریخ،
خلایق را با فریاد بیدار سازیم،
از این درد و مذمت،
فریاد برآریم،
های….
شما روزگاری،
بر فرهنگِ دادخواهی،
دلبسته بودی؟
بگفتم،
در انجمنِ عاشقان، روزی مست،
هنر را قدر دانیم،
بخوانیم بر گوش استادان
این قطعه ناب:
بزن استاد بر چنگت،
آن ضربه ی شاد،
بدانند مرگ فروشان،
خفتگان شهر بیداد،
و دین پرستانِ سراپا بیمار ،
که گر شادی نبودی،
زمین و آسمان همه،
بر درد بر رنج،
بنشسته بودی.
بگفتیم
با هم، من و تو،
به همراه پیرِ برخاسته از فرهنگ این خاک؛
برقصیم، رقص رهائی،
بنوشیم، آن بادهِ ناب
بیاریم آن جام رنگین فام،
آنگاه شهر ِبشکسته ویرانمان را
آهسته و پیوسته و همبسته،
باز با هم سازیم
که اینست رستگاری و
وارسته بودی.
پاریس
دهم اکتبر ۲۰۱۸
برابر با نوزدهم آبان ۱۳۹۷