پولاد و فرهنگ: اسماعیل وفا یغمائی

این مطلب را با دوستانتان به اشتراک بگذارید :

کلنگها و پتکها در زندانند
ویرانگران و آفرینندگان در گور
در این شب دیجور اما
باران میبارد و میگذرد
باران خون
و باران اشک
تا اعماق
تا اعماق
تا اعماق
تا پی ها را بخیساند
و سقفها را بر سرتان فرو ریزد
**
پیر و خسته و خامش و تلخ ونیرومند
[چون تکه سنگی شکسته و بی نام
بر زمینهای «پاسارگاد»]
در کوچه های غربت
آخرین ترانه ام را به تکرار میخوانم
بر ساز غبار آلود [قلب خود] می نوازم
مضراب شکسته و خونین را

میخوانم:
وقتی تمام مبارزان روانه گورشدند
و تمام خائنان روانه اصطبل
وقتی نومیدی و سکوت و ترس
سیمای شما را در قاب خون و اقتدار
بر هر دیوار هر قلبی آویخت
و سکوت بر دهان فریاد، مهر کوبید
وقتی شلاق و سرنیزه
به نهایت ارتفاع قامت خود رسید
و خرافه و جهل به نهایت غلظت
ووقتی…..
آنگاه
«
چگور» خراسانی فریاد بر خواهد آورد
و «دهل» بلوچان در کنار «قیچک»
و ویلن «یاحقی» هماواز تار «مجد»
و صدای«فرخزاد»در کنار«دلکش»
خواهند غرید
خسته ترین شاعران و کاتبان مرده و زنده
حتی نومید ترین
به سرودن آغاز خواهند کرد
که به سرودن آغاز کرده اند
«
فردوسی» در کنار «فروغ»
«
هدایت» در کنار «عین القضاه»
«
لران» و «کردان» و «آذریان»
دوشادوش خواهند رقصید
زن ایرانی
در برابر آینه
مژگان را تیر وابروان را کمان خواهدکرد
لبان را چون سرخگلی بوسه ریز
و رخان و گیسوان را عطر آمیز
تا با زیبائی درخشان خود
به جنگ این همه زشتی وپلشتی آید
و همه چیز
همه چیز
همه چیز این ملت
از آغاز تا امروز
بدل به سلاحی خواهد شد تا بجنگد
و شما
همزمان با زاده شدن و بلوغ جنگاوران
ورستاخیز تمام رزم آوران مرده و کشته ی این ملت
از «یعقوب» تا «ستارخان»
صدای خرد شدن استخوانهای گندیده خود را
خواهید شنید
و خواهید رفت
بی آنکه بدانید
قدرت فرهنگ ازتازیانه و پولاد بیشتر است.

**
من به هیچ قدیسی باور ندارم
بی هراس از خدا و شیطان
فرزند تمامیت جهانم وخود تکه ای از آسمان
وخدا و شیطان
و دیریست
     زمین و آدمی
            و حیوان و نبات
                              قدیسان منند
اما اگر زنده بمانم
شاعری را به کناری خواهم نهاد
ودر هیئت 

بنایی،
     معماری
             صنعتگری
                       فعله ای فقیر
مزار فرو ریخته تمام قدیسان سرزمینم
را تعمیر خواهم کرد
و بر گور هر یک گلی خواهم نهاد
اما اگر زنده بمانم
در هیئت بنائی، 

                معماری، 

             صنعتگری،

                    فعله ای فقیر
بر گور هریک از شما جلادان
بپاس آنچه بر سر این میهن
و بر سر این ملت آوار کردید
آبریزگاهی خواهم ساخت
تا ملت من
بر استخوانهای شما بشاشد
از امروز
         تا ابد.………………….
بیست و سوم آذر 1395

مطالب مرتبط با این موضوع :

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Layer-17-copy

تمامی حقوق این وبسایت در اختیار مجموعه رنگین کمان بوده و استفاده از محتوای آن تنها با درج منبع امکان پذیر می باشد.